امروز کلا در رختخواب گذشت
و میخواستم استراحت کنم
بعد ناهار و اومدن داداش کلا خوابم برد
مامان برام یه سری خوراکی فرستاده بود داداش اوردش و رفت
البته در خونه یکم گیر پیدا کرده
امروز کلا در رختخواب گذشت
و میخواستم استراحت کنم
بعد ناهار و اومدن داداش کلا خوابم برد
مامان برام یه سری خوراکی فرستاده بود داداش اوردش و رفت
البته در خونه یکم گیر پیدا کرده
دیروز که بیان کلا قاطی بود
واقعا روزهایی که بلاگفا رو از دست دادیم برام تداعی شد
یادمه چقدر اون تایم اذیت شدیم
کل مطالبمون هم قبل سال 95 پرید!
امروز از مربیم خواهش کردم اجازه بده وزن کنم:)
یخچال رو سال جدید حتی تمیز نکردم
یعنی وقت نشد تو خونه تکونی ها
من عادت دارم هفتگی تمیز میکردم ماهی یا دوماهی یکبار هم کلا اف میکردم و تمیز کاری اساسی
خوب دیروز من تصمیم گرفتم اون مانتو قرمزم رو بپوشم
نمیدونم کی اینو گفته
ولی یادمه از یکی از خانم های فامیل اینو شنیدم
این دقیقا صحبتهای دیشب تپل هست
تپل: میدونی از همه چی بیشتر چی برام سنگین بود؟؟
من: چی؟
خوب خداروشکر امروز دیگه تونستم تموم اهمال کاری های بهمن و اسفند رو تموم کنم
میمونه سه تا قورباغه دیگه که اهمال کاری های فروردین هست
بچها ممنونم از کامنتهاتون
و نظرشخصیتون و تحلیل شخصیتون درباره رفتارم
و اینکه بدونید من ناراحت نمیشم اصلا!
شاید یه جایی منو متوجه گوشه ای از تصمیمم کنید که خودم بهش دیدی ندارم!
و با حوصله جواب کامنتتون رو میدم!
این پست طولانیه!