ناخودآگاه عزیز بنده با لگد میپرونه:)
چگونه؟ خوب ایشون با خوب شدن حال بنده احساس خطر کرده،
دقیقا وقتی ما میخوایم از تله هامون رها بشیم وقتی قدرت تغییر پیدا کردیم
ناخودآگاه ما که یه عمر به چنین تله های عادت کرده و محدوده امنش شدن
با هر تغییری به سمت حال خوب مخالفت میکنه
چطوری؟
حالتون خوبه اما نصف شب کابوس می بینید؟
کابوس دیدن یکی از کارهایی که ناخودآگاه ما انجام میده
برای هشدار دادن به ما!
حالا من دیروز که حالم خوب بود شکر خدا
امروزم خوبم
روز قبلشم که خوب بودم
اما دیشب کابوس دیدم
خواب مرحوم برای من یعنی کابوس!
البته بهش بها ندادم حتی وقتی بیدار شدم هم به جزییات خوابم فکر نکردم!
اصلا نمیخوام بهش فکر کنم
نکته خوب اینه من ایقدی گفتگوهای درونی خوبی با خودم دارم و حواسم به گفتگوم با خودم هست
که وقتی از کابوس بیدار میشم وبین خواب وبیداریم و نیمه هوشیاری هستم
میتونم جملات خوب به خودم بگم حتی! وسریع به خودم اطمینان میدم در خطر نیست
در شرایط بدیم نیست
اگر مثل من اینطور روزهای رو تجربه می کنید باید بگم
دوسه چیز بسیار طبیعی
یکی کم شدن انرژِی تون! من خودم انرژیم کم شده
تا دوماهش طبیعی و بعدش باید خودتون جمع و جور کنید!
وقتی روح تو حالت سوگ و یا یه اتفاق وحشتناک قرار میگیره
هورمون های تیروئید کمتر ترشح میشه!
تیرویید مسئول سوخت و ساز بدن و ... است
وقتی ترشح هورمونهاش کم میشه انرژیتون میاد پایین یعنی سوخت و سازتون اومده پایین
اگر مثل من مشکل تیروئید دارید در شما این مشکل شدیدتر ازبقیه است!
و من دیگه دارم کم کم مجبورش میکنم بدنمو که یه حرکتی بزنه سطح انرژیش رو بیاره بالا
یکیش پیاده روی، اما هنوز ورزش رو شروع نکردم، میزان پروتئیین مصرفیم رو آوردم بالا
فریزر توی این دوماه خالی از بستنی نشد! روزی یکی دوتا بستنی میخوردم
الان شاید هفته ای یه دونه!
تا دوهفته اول سیگار می کشیدم هر شب شبی دو نخ گاهی بیشتر!
البته سیگاری نیستم من تفننی میکشم همینم بده، فکر میکنم چون بابا یه تایمی سیگار می کشید
این روش دفاعی من شده بود برای اندوه سنگینم!
نمیکشم دیگه.
چایی و قهوه زیاد میخوردم شدید
قهوه رو کم کردم فقط صبحها میخورم
اما مثل دیروز که کلاس داشتم و سطح انرژیم کم بود یه نسکافه بدون شکر هم خوردم
اما چایی همچنان هست من چایی سیاه نمیخوردم فقط چایی سبز میخوردم قبلا
که الان من فقط چایی سیاه میخورم، که یک هفته است نصف روز چایی سیاه میخورم از بعد ازظهر
چایی سبز، ویکی دوساعت قبل خواب دیگه نمیخورم.
خوب من برم که امروزم روز شلوغی دارم هم کلاس دارم تا 6
هم اینکه کلاس زبان دارم شب تا ساعت یک بامداد
کلی پست توی ذهنمه که بذارم حرف زیاده