پاتولوژی و درمان...
خوب بالاخره من رفتم شیراز دکتر
ساعت ۵ رسیدیم شیراز فاطیما ۱۰ مین زودتر من رسید
و دیگه تا من رسیدم کاراندیش سریع اسنپ گرفتم به سمت خونه
و خونه سرد بود تا پکیج روشن کردم و خونه گرم شد ما دیگه بیهوش شده بودیم
ساعت ۱ بیدار شدیم و زدیم بیرون صبحونه نخورده
نگم که ایشون چقدر سخت نوبت دادن این مدت
وقتیم رفتیم اون روز سه بار مارو منشی پیچوند
اول گفت ۲.۳۰ اینجا باشید که بودیم و اسم نوشتیم
بعد ایشون ساعت ۳ اومد گفت بشینید
ساعت ۳.۳۰ صدام زد مدارکم و پروندم رو دید و یه چیزایی رو به ترتیب سلیقه دکتر مرتب کرد گفت تغییرش نده!
برو بین ساعت ۸-۹ شب اینجا باش
ساعت ۷.۳۰ برگشتیم
البته ۴ ساعت مداوم رفتیم کل قصر دشت رو گشتیم که خیلی خوب بود با فاطیما
دوتا کافه رو پسندیدیم که خیلی خوب بودش و یجا صبحونه خوردیم یجا عصرونه!
یه چیز بامزه تو مطب ما که رسیدیم حدود۸ تا خانم مسن نشسته بودن
از این مدل محجبه ها
بعد یکیشون که کنارم بودبرگشت گفت مشکلت چیه؟ بهت نمیاد دیابت داشته باشی خیلی جوونی
من یه ست اویشو پوشیده بودم و کلاه!اسپرت و راحت
در این حالت انگار ۲۰ سالمه:)))))
گفتم نه مشکل دیابت ندارم من برای تیرویید اومدم
بعد گفتش تا اومدی تو مطب متوجه شدم از اون مدل ادمهای کاریزماتیک هستی که زود چشم میخورن
اصلا عجیب نگاه همه بهت بود
من و فاطیما هم خنده
و کلا جامو عوض کردم به یه بهانه حوصله ادمهای خرافاتی رو ندارم
باز منشی صدام زد وزن کرد منو یه پرونده تشکیل داد و .... گفت بشین تا دوباره صدات کنم برای ورود به اتاق دکتر
اقای دکتر تازه ساعت ۸ زد بیرون یعنی رفت برای نماز:))))))))))))
بعدشم ساعت ۹ نوبت من شد
من سلام علیک کردم گفت هیچی نپرس ازم اینجا فقط من سوال میپرسم
گفتم اقای دکتر بذار برسم بعدم شما به دموکراسی اعتقاد نداری؟
یه مرد۶۰ ساله بود تقریبا! خندید گفت نه گفتم مستکبر:))))))
دیگه یخش وا شد سوالاتش رو جواب دادم منم ریز ریزسوالاتمو میپرسیدم معاینه کرد
گفت باید بری پاتولوژی
فقطم پیش فلان دکتر میری! یه نامه اورژانسی هم نوشت برای دکتر که منو زود تر پذیرش کنه!
دیگه رفتیم مطب بسته بود البته منشی گفته بود نرید بسته است و تا ۸ بیشتر نیستش!
به واتسپ منشی دکتر پاتالوژی پیام دادم
صبح ساعت ۹ جواب داد که نوبتها پره!
گفتم من دیشب اومدم بسته بودید و کلا از خوزستان اومدم و....
گفت نه خانم نوبت نداریم که نداریم تا ماه اینده!!!!!!
منم سریع زنگ زدم چندتا دوست پزشکم
بهم چند پاتولوژی دیگه معرفی کردن
که از اونجایی که ادم سرتقی هستم و نامه دکتر خطاب به دکتر فروغی بود
نمیشد نامه دکتر ببرم جای دیگه خواهش تمنا نوبت بدید!
اخه نامه چاپی بود و مشخص بود برگه از مطب خود دکتر فروغی هست!!!
اینطوری دکتر بعدی ممکن بود لج کنه نوبت نده
زنگ زدم دفتر فروغی
یه منشی مهربونی جواب دادن و گفتن سریع پاشو بیا!!!!!!!!!!
فکر کن منشی انلاینش قبول نکرد تازه دعوامونم شد تو چت!
منشی تلفنی و حضوریش گفت اوکیه پاشو بیا فقط خودتو سریع برسون
حالا ساعت ۱۲ شده بود مگه اسنپ میشد گرفت
تا ساعت یه ربع به یک هیچ اسنپی حتی بابالاترین مبلغ هم قبول نکرد!
دیگه ساعت یه ربع به یک یه اسنپ اوکی کرد راه افتادیم وسط راه هم تماس گرفتم گفتم اینطوری شده منشی گفت عزیزم موردی نیس خودتو برسون فقط
حالا منو فاطیما استرس گرفته بودیم من که اصلا باورم نمیشد وقت بده دیگه
اقای اسنپ هم مارو چند کوچه قبلتر پیاده کرد گفت اینجاست! مرتیکه چندبار ادرس باهاش چک کردم
خلاصه نگم بهتون مردیم تا رسیدیم مطب
همون تایم که رسیدم منو پذیرش کرد و ۱۰ مین بعدش هم بی حسی و نمونه برداری
بعد که کارم تموم شد گفتم واتسپ دست کیه؟
کمک پرستار گفت دست منه! دقیقا همونی که بی حسم کرد!
گفتم چرا گفتی تایم نداریم؟ دیدی که من الان نمونه برداری هم شدم
گفت شلوغیم متوجه شدم این منشی ها اکثرا اینطورین و خوب شد پیگیری کردم واقعا
درد که نداشتم زیاد فقط حس بدی بود قبلا تجربه کردم ده سال پیش
و اون تایم بدون بی حسی منو ازم نمونه گرفت دکتر که خیلی افسرده کننده بود چون تنها بودم!
بعدم ۱۲ نمونه گرفته بود دکتر
دیگه نزدیک بود ازمایشگاه دو کوچه بالاتر بود رفتیم نمونه هارو تحویل دادیم
گفتن هفته اینده جواب دهی هست! باید صبر کنم یک هفته استرس زا رو!
و منم که گردنم چندین چسب زده شده بود جای امپولهای نمونه برداری
ولی خوب درد زیادی نداشتم گفتیم بریم صبحانه کافه
بعدم بریم بازار وکیل که بین راه ادرس پرسیدیم از چند دختر مدرسه ای گفتن بیاید با ما بریم
ما داریم با واحد میریم گفتیم کارت نداریم که
بذارید نقدی بگیریم از یک مغازه بعد پشت سرتون میایم که اصرار اصرار مهمون ما باشید و هرچیم خواستم پول انتقال بدم قبول نکردن!
در نهایت اون دختر خانم خوزستانی از اب در اومد خیلی خوب بود تا انتهای مسیر همراهمون اومد
اون چیزی که بی نظیر بود مهمون نوازی مهربونی شیرازی ها بود
اونقدر که نگم اصلا
راننده هاشونم عالی بودن جز یه مورد که گفتم
ما لوکیشن ها رو نمیتونستیم دقیق بزنیم
همشون مارو میبردن به لوکیشن مقصد دقیق میگشن پیدا میکردن
خیلی خوب بودن واقعا
رفتیم کل بازار وکیل و سرای مشیر و....
که حس خوبی داشت بخصوص عتیقه فروشی هاشون
شب بلیط برگشت داشتیم
دیگه تا ۷ بیرون بودیم
و ۷ اومدیم خونه استراحت و شام
بستن چمدونهامون ۹ونیم رفتیم ترمینال
و شبم که برگشتیم
هنوز من احساس خستگی میکنم بااینکه کل دیروز رو استراحت کردم
امروزم همچنان مرخصی هستم
حال رسیدگی به خونه رو ندارم
خداروشکر معاینه به سلامت پیش رفت انشالله جواب هم به زودی بیاد همه چی سلامت باشه