واقعا نمیدونم چرا حسش نیست برم نون بخرم
پیاده رویم هم کم شده
نون ندارم توخونه:)))
میگم بگم آژانس بره بخره دوباره میگم نه مثل من که تمیز نیستن:)
خلاصه به یک عدد بوی فرند جهت خرید نان نیازمندیم:)
دیشب کلاس زبان داشتم
قبل کلاس معده درد شدم بعد شاید چندسال من بسکویت سبوس دار خوردم
بسکویت های بیرون معمولا نمیخورم و خودم درست میکنم
معده درد بدی شدم که با عرق نعنا و چایی نبات هم رفع نشد
دیگه یه فلاکس دمنوش نعنا درست کردم که بتونم حداقل سر کلاس بشینم
برا شام هم همبرگر درست کردم باید دوباره همبرگر درست کنم بذارم فریزر خیلی کاربردی واسه من
سالاد سیب زمینی هم درست کردم باهاش، که من توی سالاد سیب زمینی هرچی به دستم میاد میریزم
از نخود فرنگی و ذرت و قارچ و هویج و فلفل دلمه و سیب زمینی ابپز و سبزیجات خشک.
ماست هم نداشتم وگرنه سس خوبی درست میکردم.
غذارو خوردم که کلاس شروع شد، کتاب دوم بالاخره آغاز شد
دیشب داشتیم با استاد سر پول جمع کردن و... حرف می زدیم
مامان استاد حرف قشنگی زد، تو اتاق بود که داشتیم در خصوص اینکه
مدیریت مالی دست خانمها باشه بهتره.
مامان استاد گفت که هیچ زنی زندگی خودشو خراب نمیکنه!
و اینکه مدیریت مالی و مدیریت یه چیزهایی مهمی دست زن باشه خیلی بهتره!
چقد این حرفش به دلم نشست واقعا وقتی دقت کردم دیدم در اکثر موارد هیچ زنی نه فقط از نظر مالی
بلکه از نظر عاطفی هم زندگی خودشو خراب نمیکنه.
مگر اینکه زن نباشه، بانو نباشه منظورم از زن نبودن و بانو نبودن بیولوژیکش نیس منظورم روح زنانه است!
زنها برای زندگی بیشتر تلاش میکنن
استاد خونه و ماشین خریده
میگفت پولها رو میدادم به مادرم و همونطوری که بابا پولهاشو میداد بهش
و مامانم خیلی سررشته اقتصادی داره و طلابازه میدونه کی بخره یکی بفروشه
و اینطوری شد که یه روز اومد گفت فلان آپارتمان نزدیک ما رو گذاشتن برا فروش
و بهتره بخریمش و من گفتم با کدوم پول؟ و اون گفت تو 800 تومن پول داری الان!
و خریدیمش
و بعد دوباره یه روز اومد بهم گفت ماشین خیلی نیازته وباید ماشین بخری
و من گفتم با کدوم پول؟
اون اومد گفت الان 180 تومن پول داری.
و ماشین دار شدم
میگفت من فقط بلدم خوب پول دربیارم اما تو خرج کردنش مدیریتی ندارم
و اینطوری بود که با مدیریت خوب مادرش تونسته بود زندگی مالیش رو نجات بده!
ایقدی اسپیکینگ کار کردیم که دیگه من دهنم کف کرد:)
میگه تو بین 300 زبان آموز بزرگسالی که دارم تنبل ترینی:)))
راست میگه ها منکه بهتون گفتم خیلی تنبلم! چطوری؟
استاد صدتا کتاب و مقاله و... معرفی کرده که هرروز براش اسپیکینگ کنم بفرستم
یا ردینگش کنم انجام نمیدم! فقط تمرینات کتاب رو انجام میدم!
بعد میگه جالبه بین این 300 تا جز 5 نفر باهوشی وفعالی که کلاست برام جدا از رفاقتمون که خوش میگذره
انرژی ازم نمیگیره اون 4 نفر هرروز دارن تمرینات غیر درسی و کتاب کارشون روبرام میفرستن:)
و من چقد حرص میخورم بابتت که ایقدی تنبلی و کتاب کار و...به کفش چپت گرفتی:)
من کلا از دانش اموزی که سر کلاس زیاد میپرسید متنفر بودم
از دانشجوهایی که سر کلاس زیاد میپرسیدن متنفر بودم!
رو مخ ترین همکلاسام خانمهای متاهل بودن که زیاد میخوندن زیاد میپرسیدن!
واقعا اینطوری بودا
برای من یه چیزهایی بدیهی بود فهمش و ایقدی بعضیها استاد و معلم رو سوال پیچ میکردن
اونقدر خودشون دنبال جواب نمیرفتن به نظرم. و یا هوش کمی داشتن یا هرچی
چون نمیتونم بگم آدمهای تنبلی بودن اتفاقا خیلی پرتلاش بودن زیاد میخوندن!
حالا سر زبان خوندن من به یه نکاتی میرسم که برام سوال میشه؟
چرا در فلان سوال فعل کمکی نداریم؟ چرا تو فلان جمله فلان قانون گرامر نقض شده؟
و هروقتی به استاد میگم میگه خدایی چند دور خوندی تااین نکته رو پیدا کردی؟ میگم خوب میدونی که
من تنبلم یه دور روخوانی میکنم یه دور هم گوش میکنم همین.
میگه خوب اخه این نکاتی که تو درمیاری باید خیلی بخونی تا بتونی مقایسه کنی و این نکات در بیاری که.
بزنم نصفت کنم که کم میخونی اینی زیاد بخونی چی میشی:)
این هفته بهم فیلم معرفی نکرد نامرد که بشینم فقط درس بخونم.
منم بجاش دو قسمت لوسیفر رو دیدم.
فصل سوم روخیلی دوست ندارم ودیگه از فلسفه لوسیفر خیلی خبری نیست:(
دیشب مسئول آموزش شعبه مرکزی بهم پیام داد
گفت وبینار چه کردی و ....
براش روال کارو شرح دادم، و گفت چرا خودت پرداخت کردی؟
و وظیفه ما بوده و ناراحت شد گفت دختر جان دیگه از این پرداختها نداشته باش مگه سرگنج نشستی؟
بعد گفتش که یادم بیار منم شرکت کنم تو وبینارت میخوام ازت استفاده کنم تو آموزشهای کشوریمون:)
وای یکم استرس گرفتم
اصلا هیچ استرسی ندارم نمیدونم چرا؟ دیروز فقط نیم ساعت وقت گذاشتم اسلایدها رو خوندم
هیچ مشکلی ندارم برا توضیحشون اما امروز باید اساسی تایم بذارم تمرین کنم چی بگم چی نگم چطوری بگم و....