دیروز روز خیلی گرمی بود
وقتی یک انسان دورگه دوسر جنوبی می گوید خیلی گرم!
دیگر فکر کن چقدر باید گرم باشد تااون بگوید گرم!
دیروز روز خیلی گرمی بود
وقتی یک انسان دورگه دوسر جنوبی می گوید خیلی گرم!
دیگر فکر کن چقدر باید گرم باشد تااون بگوید گرم!
اونقدری من دیشب تا حالا گرممه
خونه هم شده فریزر ولی باز گرممه
ایقدی هندونه خوردم و کاسنی و عرق شاتره بازم گرممه:)
من تصمیم گرفتم بجای شرکت در دوتا مراسم عمو و دوروز معطلی هدر رفتن وقت
دریک مراسم اونم مراسم فردا شرکت کنم!
هروقتی احساس فشار روحی دارم
با ورزش یا پرخوری تخلیه اش میکنم!
دیروز یه دونه کیک خوردم البته کوچیک بود
کلی خرما و شام هم سمبوسه رژیمی از کنار میدون تره بار گرفتم
ولی چرب بود!
همه ی اینا نشون میده من از بعد ازظهر برنامه تغذیه ام خوب نبود و داشتم با غذاخودمو تخلیه میکردم
شبم که مشغول شستن میوه ها و تره باری هاشدم
بعد دیدم فایده نداره
نشستم پای کار دیدم غرق شدگی درکار بهتر برام
با پیاده روی بهتر شده بودم
که میم زنگ زد ودوباره درباره موضوع سوال پرسید و میخواست ببینه بهتر شدم
یکم دیگه دربارش حرف زدیم ودیگه من نشستم عمیقا کار کردم
هرچندوسط هی احساس بدی داشتم که دوست داشتم اون تایم کار نکنم فقط دراز بکشم!
ولی خودمو مجبور کردم به کار کردن چون بعداز ظهر کار نکرده بودم و تمرکزی نداشتم اصلا
هیچی دیگه تا ساعت 11 کارام رو تموم کردم
میم هم تماس میگرفت حالمو میپرسید
هنوز مهمانش هم هست و درگیر اونم بود
خونه رو خوب مدیریت کردم این هفته هم تمیز نگه داشتم هم هر کاری به وقتش انجام دادم از خودم راضیم سر این موضوع
بعد قرار بود با تپل صحبت کنیم درباره کار هی نمیشد یا اون گرفتار بود یا من
دیگه دیروز غروبی جلسه داشتیم که اون براش کاری پیش اومد
ساعت 11 تازه تماس گرفت گفت الان رسیدم خونه و صحبت کردیم
و دیدیم مکالمه طولانی شد
گفت من شام بخورم بعد تماس بگیرم هیچی دیگه ساعت یه ربع به 12 دوباره تماس گرفت صحبت کردیم
روند کار و شرایطمون بهم شرح دادیم
و قرار شد امروز یه بک تست بگیریم ببینیم چطور میتونیم پیش بریم
الان قدرت انتخاب بین این کار و کاری که چندروز پیش بهم پیشنهاد شد رو ندارم!
هرچند تپل و من دیگه همو خوب میشناسیم بودن با تپل مزیتش یادگیری بیشتر و پویا بودن
و اینکه همه جوره شرایط همدیگه رو میدونیم
قشنگ بلده مچ منوبگیره موقعی که سمبل کاری میکنم یا اهمال کاری
نیاز داریم یکی اینطوری کنارم باشه فعلا
تا من تمرکزم به حدی که میخوام برسه
با میم درموردش صحبت نکردم فقط گفتم میخوام با تپل صحبت کنم اگر اومدی پشت خطم واینا بدون جلسه دارم
تاخودم تماس بگیرم
دیگه هیچی همینطوری تا 12و30 طول کشید درنهایت واقعا خوابم میومد گفتم تپل من دیگه مغزم نمیکشه بریم برا فردا ادامه اش رو
میم تماس گرفت گفت مهمانش جایی کار داشته و بردتش اونم خوابش میاد ولی مجبوربمونه
و من دیگه بخوابم
منم از خدا خواسته گرفتم خوابیدم
صبح هم با کمبود خواب بیدار شدم ولی خوب هم صبونه خوردم و هم به خودم رسیدم که برم باشگاه
شانس میم امروزم منو ندید :))))
تا رسیدم سرکوچه مربیم هم اومدش:))))))
من برم کارای شرکت رو ایمیل کنم بعد بشینم پای سبزی ها تا تپل جلسه بعدی رو بذاره
بعضی دردها رو نمیشه قورت داد
نمیشه تحملش کرد
نه میشه ازش گذشت و رد شد
هوا یه جوری نه زمستون نه تابستون نه بهار:))))
گرم و شرجی و ابری!
من یه عادتی دارم که وقتی مساله ای دارم
تا مدتها سعی میکنم انواع ادمهایی که اون مساله رو دارن رو پیدا کنم
و ببینم ریکشنشون به اون مساله چی بوده؟
خوب دیروز خیلی از خودم رضایت داشتم
خیلی خوب بود عملکردم هم به همه ی کارام رسیدم
هم اهمال کاری نداشتم
هم با اون روش جایگزین کردن کارها
در مواقعی که حوصله و تمرکز ندارم
به همه ی کارام رسیدم
دیروز عصر دیدم دیگه همه کارام رو انجام دادم
غذا هم دووعده درست کردم
و راحتم
شام هم میخواستم کوکوی سبزیجات بخورم
به یاد سفرهای پروازیم
اخر این ماه یعنی 29ام تولد میم هست
و هفته پیش رو هم تولد نازی هست