داداشم پر کشید.

چقد داغ برادر سخته 

کمرم شکست 

تموم جون و توان من داداشام بودن 

تموم زندگیم بودن 

لعنت به بهمن ماه 

من جواب فاطیمای تازه عروسم رو چی بدم؟

چطور دلداریش بدم عروسیش عزا شد باباش پرکشید

سوختم من سوختم

برای داداشم کبابم 

الهی من بمیرم خدایا چرا من باید باشم و اون نباشه؟

چقد دلخوش بودم به اینکه دارم میرم کنارش باشم دکترش عوض کنم خودم برم دکتر باهاش 

چقد چشم انتظاری کشید تا رسیدیم چقد شب سختی بود شبی که رسیدیم و سعی می کردیم بخندیم و بخندونیمش

چقد زجر کشید تا صبح و کپسول اکسیژن تموم میشد میرفتیم پر میکردیم تا صبح صد بار و داداشم پرپرشد 

تا صبح شد و دکترش نامه بده ببریمش بیمارستان 

زن داداشم میگفت میخوام خودم کنارش باشم تا لحظه اخر گفت نه تو برگرد به شهرمون بذار خواهرم باشه کنارم 

بمیره خواهرش بمیره بمیره و نبینه این روزها رو 

تموم مسیر خداروبه چراغ های روشن شهر قسم دادم چرا خونه داداشم رو خاموش نکنه

قسمش دادم فاطمه نوعروس بی پدر نکنه 

میگفت خسته ام بگو یه امپول هوا بهم بزنن خسته بود خیلی خسته بود 

منتظر مرگ بود بیش از دوماه همه کارهاش کرده بود 

همه ی کارهاش هیچ کار ناتمامی نداشت فاطیما رو شوهر داد روزهای اخر

خونه محمدرضا رو تکمیل کرد و تحویلشون داد عروسش دقیقا همین ماه باردار شد چقد دلش نوه میخواست بااینکه سنی نداشت 

الهی خواهرت پرپر بشه برات 

این چه بخت سیاهی بود که من داشتم 

خدایاممنونم کنارش بودم فرصت خداحافظی داشتم ولی خدایا نصیب کافرم نکن

تو غریبی رفت داداشم تو بیمارستان هیچ کس کنارمون نبود من یک تنه باید همشون جمع میکردم 

وای که چقد دلم اتیش گرفته بود و تیکه تیکه کرده بودم خودموو دکترا میگفتن تو دل دار تری تو قوی تری تو اینارو جمع کن

تو کارهای اداری رو انجام بده 6 طبقه بیمارستان رو نمیدونم چطوری بالا رفتم تا برسم به اتاقش تا وسایلش جمع کنم چقد مردهای غریبه دستمو گرفتن 

هیچ کس کنارم نبود 

بدترین شب زندگیم بود تو غریبی چطور اینارو ببرم خونه چطور به خانوادم اطلاع بدم

پس کی عزاداری کنم برا دلم برای داداشم 

خداروشکر که کنارش بودم با لبخند رفت با ایست قلبی رفت عین بابا بازم تو دلخوشیمون بازم توی بهمن ماه کمرم شکسته 

لبخندش چقد قشنگ بود چقد راحت خوابیده بود 

تا رسیدن شیراز داداشام اون شب چقد درد کشیدم 

با کمر شکسته فاطیما و زن داداشم رو گرفته بودم خواهر داغدارم رو گرفته بودم 

اون شب که برگشتیم دست خالی چقد مسیر طولانی بود تا صبح که رسیدیم چقد طولانی بود هزارسال گذشت 

فاطیما زیر سرم و بیهوش با من بود عین دیونه ها کاروان وار میرفتیم سمت خونه ای که شرمنده مامانم بودم

چقد داغم براش

مراسم خونه ما گذاشته بودن 

مراسم خونه مابرگذار شد آبرومند با وجود اعلام عمومی بخاطر کرونا گفتیم کسی نیاد خوودمون تو خلوتمون عزا داری میکنیم کافی

اما همه اومدن یه مراسم آّرومند با هزاران نفر شرکت کننده از همه جای ایران چقد داداشم محبوب بود اخ برای دلم 

همه عزا دارش بودن 

عین فرشته هاشده بود همه میگفتن عین فرشته ها شده بود نورانی خوشحاال و آروم بازم لپش گل انداخته بود

چقد بهم ارامش داد بعلش کردم 

انگار یه نوزادی بود که متولد شده بود پوستش برق میزد بازم لپ گلی شده بود بمیره خواهرش بمیره

تموم مدت فاطیما رو همراهی کردم زن داداشم رو همراهی کردم 

امشب دیگه نیاز داشتم تنها باشم برگشتم خونه خودم لباس بردارم برگشتم تو خلوت خودم عزاداری کنم خواهرانه 

چقد خسته ام تموم مدت صبح ظهر و شب سرخاکش بودم با فاطیما و هنوزم دلتنگشم هزار بار دیدمش و ازش خداحافظی کردم

و هنوز دلتنگشم اصلا از خدا گلایه ندارم 

اصلا نمیگم چرا شکرش داداشم دیگه درد نمیکشه 

اما برا دل خودمون داغم که داداشم دوشهر اتیش زده همه براش داغن 

امشب فاطیما تنهاست هرچند علی کنارشه ولی من نیستم باید کنار بیاد زنگ میزنه میگه فردا علی میفرستم دنبالت 

باید تا 40 روز همراهیشون کنم تموم کارهایی که عمو و عمه های خودم برا ما نکردن تو داغ بابا رو براشون انجام دادیم 

چقد همه چی خوب و آبرومند برگذار شد. همه میگفتن اولین ختمی که رفتیم معنوی و ارامش بخش بوده برامون 

با خانواده زن داداشم عین خانواده خودمون شده بودیم همو کمک میکردیم مامانم تنها بود شب اول و ما تووراه 

خواهر و مادر زن داداشم کنارش بودن. ممنونم ازشون مراسم داداشم گذاشتن خونه ما

ممنونم ازشون ممنون 

برای دل نوعروسکم برای دل من و خواهر و مادر و برادرهای داغ دیده ام دعا کنید

وگرنه دلم برای داداشم آروم و روشن اصلا نگرانش نیستم

موجا ... ۰ خوشم اومد :)
یاسی ترین

ای وای 😭😭😭😭😭😭😭😭😭

تسلیت موجای عزیزم 😔♥️

چه میشه گفت...

خدا صبرت بده خواهر

نیمه سیب سقراطی

با دیدن عنوان یخ کردم...

با کلمه به کلمه ش اشک ریختم...

الهی بگردمت دختر... 

روحشون شاد... 

 

بهار

چه قدر متاسف شدم، خدا رحمتشون کنه و به شما و خانواده صبر و آرامش بده...واقعا سخته...خیلی سخت

Divine Girl

وای😔 خدای من واقعا دلم شکست و نتونستم گریه نکنم واسه حال دلتون...

چقدر سخته... خدا صبرتون بده... منو تو غمتون شریک بدونین

امیدوارم روحشون شاد و در آرامش باشه

موجای عزیزم قوی بمون🖤

 

ماه زده

فاطیما همسر برادرته؟ 

حالش چطوره الان🥺💔

نه برادرزادمه 

خبری از حالش ندارم 
چون نخواست دیگه تو زندگی ما باشه 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان