خوب دیروز خیلی از خودم رضایت داشتم
خیلی خوب بود عملکردم هم به همه ی کارام رسیدم
هم اهمال کاری نداشتم
هم با اون روش جایگزین کردن کارها
در مواقعی که حوصله و تمرکز ندارم
به همه ی کارام رسیدم
دوسه تا مکالمه تلفنی داشتم یکیش با همکار سابقم
فاطی میگه بیا یه سفر بریم دبی
ولی من نه امادگیش رو دارم نه الان میتونم هزینه کنم
با تپل حرف زدیم
تپل میگه خوب الان که کارمون گرفته
دیگه نیاز هست که تو تهران باشی
میگم بهش که من نمیخوام برگردم اونجا
یکمم شرایطتش رو ندارم
میگه من خوب سه تا خونه دارم خالی افتادن میخوام چیکار کنم
بیا تویکی از خونه ها ساکن شو
نهایتا پول رهن همین خونه ات رو میدی به من دیگه
گفتم نه
من نمیتونم قبول کنم
و هم اینکه نمیخوام برگردم تهران
میم دیشب درمورد مهاجرت یه حرفهایی زد
و من با تعجب برگشتم گفتم نمیدونستم که قصد مهاجرت داشتی!
واقعا نمیدونستم یعنی اون این مدت خیلی مشوقم بوده برای ادامه زبان و...
ولی خودش بیشترین مساله اش مادرش بوده و تنهاییش و اینکه خواهر
وبرادرش مسئولیت مراقبت از مادر رو قبول نکردن تاالان
یه مدت من خودم حس میکردم میم هم شبها که همش میره بیرون با دوستاش یا باشگاه وپیاده روی
مامانش چقدر تنها میمونه
اون شب بهش زیرپوستی اینوگفتم
الان میبینم از شرکت میاد دیگه نمیره بیرون مگر اینکه مامانش نباشه که بره بیرون
امروز قرار بود اجی بیاد پیشم دیگه کنسل کرد گفت درگیر امتحان های مدرسه است
و نمیتونه بیاد
من بعد ماهها نشستم پشت میز کارم
چندماهه نمینشستم
از دیروز که نشستم پشت میز هزار درد بهم روی آورده برای بهانه گیری که رو زمین بشینه!
اول زانو درد وحشتناک
دوم گردن درد
بااینکه صندلیم استاندارد هست نمیدونم والا
مشکل از بدنمه که میخواد گولم بزنه یا چی
یه سری حرکات کششی و اصلاحی برا زانو دردم انجام دادم کمی بهترم
هرچند من با لباس کم تو خونه میگردم اونم خونه ای که خیلی سرده
دیشب دیگه درجه کولر بردم بالا که سرما زیاد اذیتم نکنه قشنگ صداهایی از تو زانو میشنوم بسکه خشک شده بدنم از سرما
ادمی چقدر ناشکر پارسال همین موقع می نالیدم از گرما که کولر قبلی سوخته بود
بازم خداروشکر واقعا:)
میم قهوه رو ترک کرده!
عصرها ایقدی کسل وبی حوصله قشنگ از صداش میشه فهمید
ولی درعوض خواب شبش خیلی بهترشده
منکه نمیتونم از این کارا کنم:)
صبح مربیم خواب مونده بود
تماس گرفتم باهاش
بیدارش کردم میگه که مگه ساعت چنده:) نشسته به تعریف کردن وحرف زدن
میگم ساعت 7وربع بچها الان پشت در موندن:))))
بنده خدا اصلا نمیدونست ساعت چنده
من دیگه حاضر شدم رفتم پایین میبینم میم
لای در ایستاده:)))))))
پیام میده روتو برگردون من پشتم کرده بودم به در خونشون
بعد هیچی اول صبحی یکم مسخره بازی درآوردیم
تا مربیم بیاد
من میم رو با لباس اداری خیلی دوست دارم پسندمه
هرچند با فرمهای دیگه هم عالی ولی با لباس اداری یه چیز دیگه اس
دیشب میگه شام نخوردم چون بهم گفتی شکم آوردی!
میگم بخور بابا ایراد نداره ایقدی تو به من گفتی که از رو نرفتم:))))
بخاطر یک سانت چربی هم ولت نمیکنم نگران نباش
میگه نه دیگه رژیمم شام نمیخورم
خلاصه همینا من متعهد به برنامه هام هستم خداروشکر همینطوری پیش میرم برم
من کاراها رو شروع کنم که دیره
باید ناهار هم درست کنم