دیشب نازی میگفت امیر خیلی سراغ عمو رو گرفته
من امروز نشستم با تپل حرف زدم
یعنی قرارمون بود چند روز پیش حرف بزنیم من وقت نکردم همشم مهمون داشتم
بالاخره قسمت ما هم شد یه خواب خوبی رفتیم:))))))
الان در یه حدی آب روغن قاطی کردم و کف کردم که دوست نبیند و دشمن نشنود!
بعد این مدت که پیاده روی نرفتم
امروز رفتم پارک نزدیک خونه
دوروز زدم دور پارک و برگشتم
دیشب زن داداش اومده بود دنبالم بریم قدم بزنیم
من خواب بودم یعنی چراغها وگوشیم خاموش بوده
کمبود خوابم خیلی زیاد شده!
انگار تو مسابقه دو هستم مدام درحال دویدن و نرسیدن!