آسیاب بادی های ذهن تو!

این عنوان اسم یه آهنگ موسیقی هست که من خیلی دوستش دارم.

معمولا صبحانه رو بااین موزیک گوش میکنم

علائم:(

من باز علائمم زیاد شد

شنبه ای شبیه جمعه:)

ایقدی امروز بیکار بودم و کار خاصی نداشتم

که اصلا نمیدونستم باید چه کنم؟ منظورم سرکارم بود

بخاطر همین شلف ها و استندها رو تا جایی که توان داشتم مرتب کردم لباسها رو تا زدم

و بعد دیدم هنوزم یک نشده خمیر بسکویت ساقه طلایی رو درست کردم و گذاشتم یخچال

ناهارمم که خورشت بامیه داشتم از 4 شنبه

اخرین جمعه تابستان هم این گونه گذشت:)

خوب خوب جمعه اخر تابستونم تموم شد

تموم شدن نسبی

کارهای منزل تا حدودی تموم شد

خواب وبیداری

دیشب خوابم نمیبرد و من تا ساعت 4 بیدار بودم

خوب ظهر خوابیدن همینم داره دیگه:)

معمولا وقتی بد خواب میشم حال ندارم با کسی حرف بزنم

خواهرشوهر دختر دایی پیام داد

و برا شام دعوتم کرد گفت قرار بریم بیرون شام دعوت من

یه کافه جدید باز شده که خیلی با صفاست و....

دیگه منم اوکی دادم و خیلی خوشحال شد

مهمونم رفت:)

نیم ساعت پیش خواهری رفت

و خونه خالی شد انگار:(

اخر هفته نوشت:)

اخ جون بالاخره 5شنبه شد:)

منکه دیشب کلاس زبانم رو کنسل کردم چون از صبح درگیر بودم و دقیقا میشد زمان شام

و من اصلا نمیتونم وقتی مهمون دارم کلاسم رو برگزار کنم که استاد هم درک کرد گفت یکشنبه رو برات خالی میذارم

مهمون داری 2

من هنوز به عادت همیشگی که مهمان میاد برام اصلا ننشستم:)))

دیروز که ناهار کتلت درست کردم بعد ناهار هم عصرونه کماج درست کردم و اجی رفت بیرون

غروبی برگشت باهم رفتیم پیاده روی و همینطوری رفتیم تا بازار اون یه چیزایی دید من نظر دادم خرید و بعد هم باز

پیاده برگشتیم خونه

هوا خوب شده

شبم باقی کماج ها رو با پنیر وچایی خوردیم برا شام و همینطوری حرف میزدیم و تا ساعت یک

مهمون:)

خداروشکر دیشب قبل خواب هم خونه رو تمیز کرده بودم هم میوه و ... شسته بودم

و خریدها رو هم سروسامون داده بودم وخیلی زود خوابم برد فکر کنم 11 نشده بود

خوب اجی خانم تشریف آوردن