نمیدونم چند هفته است خوابش رو ندیدم
دقیقا از کی نمیدونم فقط حس میکنم یک ماهی هست
خواب داداش رو نمبینم
نمیدونم چند هفته است خوابش رو ندیدم
دقیقا از کی نمیدونم فقط حس میکنم یک ماهی هست
خواب داداش رو نمبینم
داشتم به مساله سوگ فکر میکردم
اینکه همه ای ادمها دوستات آشنایان و... حتی خانواده گلی انتظار دارن که تو زود فراموش کنی
روزهای اول اینطوری همه ازت حمایت میکنن
برات گل و پیغام تسلیت و... میفرستن
باهات ابراز همدردی میکنن
حتی ازت حمایت عاطفی و مالی و همه جوره میکنن
بعد چند وقت
انتظار دارن چون خودشون فراموش کردن و به زندگی معمولیشون دارن ادامه میدن تو هم همین کارو کنی!
نمیدونم چرا مرگ دست از زندگی من بر نمیداره؟
این یکسال و اندی هر جا سرچرخوندم
مرگ جلو چشام نشسته بود
اونقدر زل زد تو چشام تااین روزها رسیدم به بی حسی به مرگ
دیروز سر یه شوخی من ناراحت شدم از میم
من عادت بدی دارم مثل گذشته وقتی ناراحت میشم فقط سکوت میکنم و میرم تو لاک خودم
یعنی اون تایم که شوخی میکردیم فقط خنده بودا
اصلا واکنشی نداشتم که میم متوجه بشه ناراحت شدم
خوب امروز موقتا برگشتم خونه خودم
میگم موقت چون دوباره دوروز دیگه که داداشی برگشت باهم در رفت و امد به خونه مامان خواهیم بود
یااینکه کلا اونجا میمونیم تا13 به در
امیدوارم سال قشنگی بسازید و لحظات خوبی و ماندگاری در 1402 خلق کنید.سال سال شما باشه و بس