سلام علیکم تولد عید شما مبارک:)
امروز دمای هوا بالای 51 رو نشون میداد
از صبح برقها نوسان دارن و میرن و میان
و کولر اصلا جواب نمیده
ظهر کولر خراب شد خیلی بدجور
دیگه هم نشد روشن کنم
تعمیرکار هم نمیاد میگه یجا دیگه دستم بنده تا تمومش نکنم نمیتونم بیام
زنگ زدم داداش کوچیکه یکی از کولرها خونه رو گفت برات میارم.
البته نمیدونم کی بیاد اصلا بتونه امشب بیارش
خستم واقعا.
گرما زده هم شدم
امشب چهارمین جلسه از زبان که باید کنسلش کنم.
خبر قطعی اینترنت و....
راستش ایقدی حال دوستام بد بود
که وخودم
و ایقدی شوک بودیم
که من تنها کاری که تونستم بکنم اول خوندن بود و پیگیری نظر افراد متخصص
بعد دیدم هرچی بیشتر میخونم بی فایده تر و استرسم بیشتر میشه درمورد شرایط
دیگه پاشدم اول گازوپاک کردم بعد کل خونه رو با دست نشستم با اسکاچ سابیدم کل خونه رو فکر کن
بجا تی کشیدن حس میکردم فقط این کار ارومم میکنه
ولی تمیز شد همه جا تازه رفتم سراغ حموم
و از سقف تا رو سابیدم و شستم بلکه اروم شم دوش گرفتنم خیلی موثر نبود چون گرمم بود و کولرم نبود
اومدم باز افتادم به جون سینک ظرفشویی اصلا به دلم نبود هرچی میسابیدم
دیگه نشستیم با دوستم حرف زدن و چت کردن با دختر دایی و با دوستم همزان اونام عین من حالشون بد بود
و بعد ریزش موی دوستم رو تحت ااشعاع قرار دادم شروع کردم به جوک ساختن درمورد شویدهاش
ایقدی هردو خندیدیم که دیگه کار به خیس کردن خودمون رسید:)
میگه اخه تو چطور میتونی اینطوری تو این شرایط گرم و خرابی کولرت و اوضاع مملکت شوخی هم بکنی :)))
خوب داداش زنگ زد داره کولر میاره یعنی تو راهه
خوب دیشب قبل خواب با اون اپ شروع کردم به یوگا
البته یوگای پیشرفته بود ومن عرق کردم هم اینکه هایپر شدم
و رفتم یه دوش گرفتم که بتونم بخوابم
من امروز سعی کردم در حال زندگی کنم و این حالمو بهتر کرد.
خیلی سخته چون گذشته مثل یه کش تورو به سمت خودش میکشونه
و آینده هم همینطور
اما خوب من تلاشمو کردم برای روز اول خوب بود و تفاوت حالم رو احساس میکنم
چند روز پیش گفتم به کشف و شهودی دارم می رسم از خودم که هم دردناکه
و هم اینکه دارم به بخشهایی از خودم دسترسی پیدا میکنم که شاید هرگز کسی بهش دسترسی نداشته
خداروشکر که اینجا رو دارم
یعنی دارم کلافه و دیوانه میشم انگار توی زندانم!
داداش از سرکار اومد له له بود از خستگی دیشب که اصلا نخوابید
من دیدم چراغ اتاقش هی روشن خاموش میشه