دیشب باز بی خوابی زده بود به سرم..
کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید رو شروع کرده بودم اما همچنان نیمه کار مونده
دیشب دوباره شروعش کردم و حس بهتری بهم دادن خوندنش
حس بی خبری از دنیا و تنهایی وقتی تنها راه ارتباطیت نت هست
خیلی بده کلافه کنند ست
صبح که بیدارشدم دیدم اقایون تصمیم گرفتن نت رو باز کنن
فرض بر اینه که ما گوسفندیم و اونا تشخیص میدن چی واسه ما خوبه!
بیش از هر زمان دیگه ای از این خراب شده از این سرزمینی که دیگه نه آب داره نه علف
خسته شدم...
پولی هم نیست پاشیم بریم از این خراب شده.
خوب بگذریم نمیخوام موج منفی بدم.
از صبح که باید زود بیدار میشدم و امروز باید کارهای شرکت انجام میدادم
سین رفته مرخصی ورییسم بااین حالش رفته جاش وایساده
گفت من تااخر هفته نمیام! و مرخصیم
فکر کنم رفته مصاحبه!
کار خوبیم میکنه و کارش درسته به نظرم
الف هم زنگ زد کلی غرغر کرد
قطعا تصمیمش رفتنه ولی همه چی نامشخص
الان درگیر خواهرش میگفت مریضه وباید مراقبش باشم
و اینکه منتظر ببینه انتقالیش برا کدوم ناحیه تهران هست که همونجا خونه بگیره برا دوتاشون
بعدم میگفت اون موقع میرم دنبال کار و....
میخواست ببینه تصمیمش درسته؟
گفتم من تو زندگی خودم موندم والا!
چه برسه تصمیم گیری واسه تو! هرچی برات بهتره رو انجام بده اولویت بندی کن
و ببین کدوم کار از دست خودت برمیاد کدومش از دیگران باید کمک بگیری
خونه ات رو شروع کن به جمع و جور وبسته بندی
امیدوارم براش خیر پیش بیاد
بچها عمیقا احساس نیاز میکنم به یک دعای دسته جمعی
کاش بهی هرچه زودتر اون دعای گروهی رو راه بندازی.:)
دعا میکنم برای همه ی مردم دنیا و مردم کشورم که خدا حال دلمون خوب کنه
شرایطمون کمی بهتر کنه
خدایا مراقب مردمم و مراقبت سرزمینم باش از نور امیدت به دلهامون بتاب....
آمین