برگشت از سفر:)))

خوب خوب بنده دوسه ساعت پیش برگشتم به منزل:)

 

بسی خوش گذروندم

خونه رو تمیز و مرتب کردم و جاروکشیدم

لباسهارو هم شستم

و دیگه کاری نداشتم نشستم به چایی خوردن که زن دوست داداش تماس گرفت و ادرس پرسید و اومد دنبالم 

تا رسیدم  رفتیم خونه قدیمی و مامان اینا سفره شام پهن کردن و بعد شامم مراسم یلدا 

تا پاسی از شب 

بعدم رفتیم خونه جدید خوابیدیم 

فرداشم رفتیم کوه و خیلی خوش گذشت چایی زغالی و...

روز بعدشم داداش بزرگه و عروسش اومدن که خیلی خوش گذشت رفتیم بعد ناهار با عروسک و محمد و اجی بیرون و عکس گرفتیم 

عصرونه خوردیم عروسک واسم یه عینک افتابی خوشگل خریده بود کادو

بعدشم شب رفتیم خونه داداش دومی که دایی زنگ زد پاشین بیاین شهر ما 

نازی و نادی هم زنگ زدن پاشین بیاین اینجا بابا یکساعت راهه

من که نرفتم گفتم میخوام خونه خودمون بمونم ولی داداش اینا و عروسش رفتن 

و ما برگشتیم خونه خودمون نازی هم کلی فحش نثارم کرد چرا نرفتم 

خوب واقعا سختم بود چندروز استراحت نداشتم هی از اینجا به اونجا

ولی گویا به داداش اینا خیلی خوش گذشته بود

تاامروزم اونجا بودن 

نازی هم هزاروشونصد عکس فرستاد از دیشب تاامروز که منو پشیمون کنه برم 

که نرفتم

امروزم که رفتیم خونه قدیمی

من اونجا آتیش به پا کردم هوا بسی یخ شده 

و خوبه این 

چای زغالی و دمپختک به پا کردیم رو آتیش با مامان و آجی نشستیم به حرف زدن دور آتیش و اونا سردشون بود من با تاپ و جین نشسته بودم 

و دورشون پتو گذاشته بودن 

و بعد همسایه قدیمی فهمید اونجایمم اومد پیشمون و باهم غذا خوردیم عصری اونجا و بعدشم که دیگگه برگشتیم خونه جدید و من وسایلم مرتب بود

قرار شد برگشتنی هم با خانوم دوست داداشی برگردم 

که زنگ زد و گفت بابا چقد خجالتی هستی خوب میگفتی بهم 

دیگه اومد دنبالم و اومدیم تو مسیرم دلم نمیخواست حرف بزنم سری قبلی خیلی حرف زدیم ولی این سری خسته بودم و خوابم میومد

وسایلم کمکم آورد بالا و رفت

من فردا یه مصاحبه دارم که خیلی خسته ام و خوابم میاد 

تاالانم که رسیدم کار خاصی جز چایی دم کردن انجام ندادم و همش نشستیم با نازی و لیلا به حرف زدن و مسخره بازی

نازی داره میره ماموریت داریم سفارش سوغاتی میدیم 

داداش هم سرما خورده عزیزم امشب بااتوبوس رفت دانشگاه امیدوارم خوب شه 

شهردانشگاهشم که برفی وسرده

موجا ... ۰ نظر ۰ خوشم اومد :)

یلداتون مبارک

من که این هفته همش حس مسافر بودن داشتم

موجا ... ۰ نظر ۲ خوشم اومد :)

دوشنبه نوشت پاییزی:)

خوب دیشبی با من حوصله و فس فس کنان

موجا ... ۰ نظر ۱ خوشم اومد :)

یکشنبه نوشت!!

خوب بنده بسی سر خودمو شلوغ کردم

موجا ... ۰ نظر ۰ خوشم اومد :)

آخر پاییز اول هفته!!!

خداروشکر که هفتمون با بارون شروع شد!

موجا ... ۰ نظر ۰ خوشم اومد :)

مریضی دیگر!

ظهر با شنیدن خبر شوکه شدم

موجا ... ۰ نظر ۱ خوشم اومد :)

انگیزه!

بیدار شدم گوشیم رو چک کردم دیدم ساعت 11 است!

موجا ... ۰ نظر ۱ خوشم اومد :)

خسته!!

الان از بیمارستان برگشتم

موجا ... ۰ نظر ۰ خوشم اومد :)

مریض داری

کل دیروز مثل تراکتور کار کردم فقط

موجا ... ۱ نظر ۰ خوشم اومد :)

مهمون داری!

خوب دیگه من دیشب خونه رو مرتب کردم که امروز خریدهارو انجام بدم

موجا ... ۰ نظر ۲ خوشم اومد :)
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان