امروز آروم و خوب پیش رفت از خودم راضیم و از خودم ممنونم یاری کرد با وجود خواب کمش!
فکر میکنم امروز اونقدرکش اومد که من به همه ی کارهام برسم!
از اونجایی که حقوق های ما به ماه میلادیست فعلا منتظرش نیستم تا نیمه اردیبهشت از راه برسه
نمیدونمم می خوام چطوری حساب کنن باهام و فعلا منتظرم
همه ی کارهام که انجام دادم یک ساعتیم با اقای رییس حرف زدم
و بعدش زدم یه بشقاب میوه خوردم و چند روزی هست که یخچال مرتب تر کردم
من متنفرم از یخچال شلخته و خونه شلخته عصبی میشم
و برا همینه من خونه رو تمیز نگه میدارم یا خیلی کار خونه میکنم
هویج ها رو خلال کردم و گذاشتم تو شیشه اب تو یخچال تا تنبلیم نشه هم بخورم ازش هم تو غذا بریزم
ساعت 7 زدم بیرون هنوز دودل بودم برم این نونوایی یا اون نونوایی هردو با یک فاصله ازم دورن!
و داشتم حساب کتاب میکردم و نمیتونستم تصمیم بگیرم تا یه جایی رو هم پیاده رفته بودم که
صدای بوق تاکسی منو از حساب کتاب و جدل با خودم کشید بیرون و یه مسیر انتخاب کردم وسوار شدم
اونم نامردی نکرد و منو یه جای اشتباهی پیاده کرد!
مثلا بجای اینکه راست میدون پیاده ام کنه چپ میدون پیاده ام کرد!
راست میدون میره سمت کمر بندی و بزرگراهه و سخت ازش عبور کنی ولی به بدبختی رد شدم
و به خودم گفتم حالا این نونوایی بسته باشه چی/؟
دیدم بازه و کلی هم معطل شدم فکر کنم 40 دقیقه تا نوبتم شد و نون خریدم و پیاده برگشتم
پیاده روی کردنم خیلی مسیر نزدیک تر کرد برام شاید چون رفت رو پیاده نرفته بودم
و تو مسیرم از کنار زندان که رد میشدم
به خودم گفتم چقد این ساختمون شبیه منه
ایقدی دور خودم سیم خاردار کشیدم نه کسی میتونه وارد بشه نه خارج!
گاهی بیشتر فکرام هم همینن!
با داداش حرف زدم نگران این بود خونه پیدا نکرده
ان شالله یه خونه خوب پیدا کنه لطفا هرکی اینو میخونه دعا کنه یه جای خوب وقیمت مناسب خونه گیر داداش بیاد:)
رسیدم نونها رو بریدم وفریز کردم و طالبی خنک خوردم بسکه گرمه
و دال عدس گذاشتم برای شام و ناهارم
و بشینم پای یه کلاس که الان دارم
و بعدم خرده فرمایشات رییسم رو انجام بدم و بعدم فیلم و خواب:)