از دویدنها خسته...
دیدی میفتی توی یه چالشی از زندگی؟
بعد اونقدر کشتی میگیری با روزگار اونقدر اون میزنه تو میزنی
روزی که میبری حالت خوب نیست
لذتی از پیروزی نمیبری چون خسته ای
الان در این وضعیتم!
یه چیزایی معیار واسه دوستی واسه اینکه بدونی یه روزی چه کسی کنارت ایستاد؟
از خوش شانسی من داشتن رفیقی مثل ساقی
که اگر بگم برام جون داد در 48 ساعت گذشته دروغ نگفتم
مسائل یکی یکی حل شد
بااینکه خودش توی یه میدون جنگ بزرگ در حال جنگیدن بود
اومد یار من شد و تونستیم دوتایی حل کنیم خیلی چیزا رو هم در جنگ اون هم در جنگ خودم
ولی فهمیدم
یه وقتهایی نه تنها باید پول بدی برا خودت پشت بخری
یه جاهایی که معرفت به خرج میدی برای ادمها هم دیوار یه فرمانده جنگی میخری واسه خودت
و چقدر خوب و لذت بخش بود اینکه یکی جواب معرفت و رفاقت من و خوب داد
الان خسته و کوفته ام
رفتیم بیرون یه کافی خوردیم و جشن گرفتیم پیروزی هامون اما شاد نبودیم خسته بودیم
اونقدری که دلم میخواد یک هفته برم توی کما ومرخصی بگیرم از روزگار
دکمه پلی رو استاپ کنه و من بتونم یه استراحتی کنم
اما وقتشو ندارم
و توی سرم یه لشکر خسته دارن از جنگ برمیگردن!
برای خودم یه لیوان خریدم برای تشکر که توش گل های خشک شده طبیعی بود و نماد من از این روزها شد
برم برای یک جلسه سخت