خوشحالی دیروزم سه تا چیز بود!
یکی اینکه عصری زنگ زدم داداش و حالش خوب بود و از همکاراش به صورت کلی برا روز اولی کلی حمایت گرفته بود و همکاراش خوب بودن
برای دومین خوشحالیم دیدن ماه بود!من خونه ام پنجره به کوچه نداره و پنجره به دیوار همساده است و آسمون نمیبینم !
دیدن ماه تو اون غروب گرم و خسته حالم رو جا اورد
سومین خوشحالیم این بود شاید مسخره و خنده داره
یه خانم قد بلند خسته رو تصور کنید که سرتاپا مشکی پوشیده حتی ماسک مشکی!
بعد دوتا کیسه خرید تو این دستش دوتا کیسه خرید تو اون دستش یه کیف بسته، یه کیسه خرید تره باری هم رو کولش:))))))))
در همین حالت که نفس نفس میزدم به سمت خونه و جایی بودم که هیچ تاکسی هم نبود
تنها تو کوچه پس کوچه ها که اذون بود و همه ادمها سرسفره افطار و خیابون خلوت،
یهو یه شادی پیچید توی دل خسته و غمگینم
که موجا؟
دمت گرم
دمت گرم دختر که بارت رو دوش خودته که مستقلی
که داری تلاش میکنی مستقل بمونی!
که همه ی اینا رو انجام میدی واسه خودت!
بدون هیچ پشتوانه ای بارت رو دوش خودته دختر به خودم افتخار کردم و شادی پیچید توی همه ی وجودم
قرار شد امشب با دخترا شام بریم بیرون شام هم قرار شد ساندویچ کالباس بخوریم
من نوشابه و پفک خریدم دخترا بقیه موارد رو میخرن.هوا الوده است شانس ما احتمالا میریم خونه لیلا دیگه.
چقد همه مواد غذایی گرون شده
هرسری میرم خرید حس میکنم توی کارتم به جای پول پهنه!! که هیچ ارزشی نداره دیگه!
ریدن به این مملکت!
یه روغن ذرت خریدم 200!
طبقه روغن و شکر و قند کلا خالی بود فقط همین یه دونه تو کوروش بود
رسیدم خونه شام خوردم وسط کلاسم شام میپختم این استادم هر دقیقه مچ ادم رو میگیره
یه مدت گیر داده به من هی سوال میپرسه هرجلسه جلو 35 نفر آدم ضایع نشم:)
خدارو شکر که تمرکزم خوبه این مدت و هرسوالی رو خوب جواب میدم
ولی دیشب واقعا تمرکز نداشتم در حین کلاس بادمجون سرخ کردم
خداروشکر استاد از من چیزی نپرسید و کلاس طولانی تر از هر شب شد قشنگ دوساعت و نیم!
من هم شام درست کردم خوردم هم خریدهام رو جابه جا کردم
هم یخچال رو اف کردم و تمیز کردم وطبقه جا میوه یخچال رو شستم. میوه و سبزی هارو شستم وخشک کردم
هم اینکه با پرتقالهایی که خرید کرده بودم یه عالمه شربت پرتقال خوشمزه ساختم
اون سری تلاشم برای درست کردن شربت پرتقال موفقیت امیز بود هم غلیظ نبود
این سری هم غلیظ شد هم خوشرنگ عین بازاری ها! من سن کوویک رو خیلی دوست دارم
کلا ما جنوبی ها با این شربت بزرگ شدیم الان یه مدت میخرم عین سابق نیست معده درد میشم بسکه اشغال قاطیشه
و هم اینکه تقلبیش زیاد شده
بخاطر همین امسال خودم شربت درست کردم حالا قصدم اینه برا مامان اینام درست کنم و یه بطری دیگه برا پذیرایی از مهمون تو تابستون
داداش عاشق این شربت و هرچیز پرتقالی بود مثل ژله پرتقالی مثل خود پرتقال که تا دونه اخر پرتقالهای فصل بهار و تابستون رو هم باید اون میخورد
امیدوارم توی بهشت مزه های پرتقالی بهش برسه
چقدر دلم تنگ شده براش برای اون چشمهایی تیله ایش برای مژه های بلند وفرش
برای لبهای قشنگ همیشه خندونش برای شوخی هاش
حتی برای گلایه هاش
بگذریم
زنگ زدم زن داداش گفت امشب میای اینجا بخوابی؟
گفتم نه امشب میریم با دوستام بیرون
ولی فردا شب میام پیشتون.
یا شما بیاین پیش من
یکم گپ زدیم همین.