خونه مامان...
این چند روز که هستم اینجا همش حس مسافر بودن دارم
خب تصمیم گرفتم امروز برم خونه مامان
چون داداش داره میره اونجا دنبال بچهاش
منم دیگه فرصت مناسبی برم
موهام رو به روشی که تو یوتیوب یاد گرفته بودم کوتاه کردم و خیلی خوب شد
یه لیر تقریبا بلند
دیشب بعد نوشتن پست داداش زنگ زد گفت بیداری؟ گفتم اره گفت پاشو لباس بپوش بریم دور دور
من فهمیدم کلی چیز میز نگه میدارم هم تو دنیای واقعی هم مجازی!
مثلا کلی پست سیو شده کلی عکس کلی اسکرین شات و...
هیچ وقت هم وقت نمیکنم برم نگاشون کنم یا حتی بخونمشون
فکر میکنم بهترین کار در سال جدید اینه این عادت انبار کردنم رو بذارم کنار!
تو خونه کمتر البته این عادت رو دارم
ولی بازم کلی وسیله هست که نیازی ندارم بهش!
خوب رفتیم آخرین پنجشنبه سال کلی مراسم ختم و برگشتیم
هیچ وقت فکر نمیکردم آخرین پنجشنبه سال داداشم رو بگیرم هیچ وقت