من فهمیدم کلی چیز میز نگه میدارم هم تو دنیای واقعی هم مجازی!
مثلا کلی پست سیو شده کلی عکس کلی اسکرین شات و...
هیچ وقت هم وقت نمیکنم برم نگاشون کنم یا حتی بخونمشون
فکر میکنم بهترین کار در سال جدید اینه این عادت انبار کردنم رو بذارم کنار!
تو خونه کمتر البته این عادت رو دارم
ولی بازم کلی وسیله هست که نیازی ندارم بهش!
کمد یکم سروسامون دادم لباس زمستونی هارو گذاشتم تو چمدون
و پرده اشپزخونه و اتاق خواب و پرده هال رو شستم
الانم یکم لباس دارم باید بشورم
رفتم پیش اقا شهاب یکم خرید کردم
همشم هله هوله!!
یخچال درست شده خداروشکر و خنکه و فریزرم قشنگ درست شده و اب گذاشتم یخ بست
ناهار بادمجون سرخ کردم با دمپختک
داداش خیلی امروز زحمت کشید اب تصفیه اورد برام برام خرید کرد فن تعویض کرد
منم فقط از پارسینای قند عسل مراقبت کردم
نمیدونم چون پارسینا پسر آروم و منطقی بودنش پیش من اذیت کننده نیست یا با پسربچها کلا بهترم
اگر پارمیس بود به زور یکساعت تحملش میکردم!
خونه هنوز کلی کار داره
ولی در عوض یخچال وفریزر تمیزو انگار تازه خریدم ایقد تمیز!
پرده ها شسته شدن
و لباسهای چرک
نمیدونم سفره هفت سین می ندازم یانه؟ هیچی نخریدم احتمالا با همین چیزهای سین دار تو خونه یه کاری کنم!
و میدونم مامان اینا سفره نمیندازن
دوستم ندارم برم خونه داداش موقع سال تحویل
دوست دارم خونه خودم باشم تنهایی
شاید بعدش رفتم خونه داداش!
کلاس حرکت شناسی خوب بود
توکلاسم بیشتر شنونده بودم عین بقیه فقط یکی دوسوال پرسیدم آخرش
بعدش کلاس یکی از بچها کلاس که خانم بود اومد بهم پیام داد تو وات که من دوست دارم باشما پیش برم
و...
چون منم عین شما رشته ام تربیت بدنی نیست و کلا فکرکنم پارتنرهای خوبی باشیم برااین کلاس اگر شما موافق باشی
منم گفتم اوکیه چون شخصیت خودمم اینطوری برا یادگیری کار تیمی روم جوابه!
قرار شد از دوشنبه شروع کنیم تحقیقاتمون رو باهم شیر کنیم!
و تمرکزم بهتر شده برای نشستن سرکلاسها
یه ویدیوتخصصی نگاه کردم حدود40 مین اونم براش تمرکز داشتم
یه چیزی در خودم کشف کردم اینه عصبانی نمیشم خیلی کم عصبانی میشم
مثلا بعد چند ماه آخرین عصبانیتم مال اون شب که اون زنیکه از حد گذروند!
چندماه قبلش همچین چیزی رو تجربه نکرده بودم
وبا ارامش میتونم وسط یه بحث حرف بزنم
زن داداش بزرگه پیام داد یکم حرف زدیم
میگفت کوتاه بیاید و اشتی کنید
گفتم من حقیقا برام تغییر سال چیز خاصی نیست فقط تغییر فصله! ذات ادمها عوض نمیشه که بخاطر من بخوام کوتاه بیام یا نیام!
من اون زنیکه رو حذف کردم از زندگیم توهم بشین کنار و تماشاگر باش! فکر میکرد من داداش پر کردم که نره مراسم
بهش گفتم خوب تو چرا ایقدی بدبینی تو زندگیت چقد من حرف بردمو آوردم؟ اون بخصوص به داداشم ؟؟؟؟
خودشون به داداش بی احترامی کردن و بی محلی کرده بودن و داداشم ناراحت شده بود همین
رفته بوده خونشون ولی سلام علیک باهاش نکردن نیومدنم پیشش بشینن از کنارشم رد شدن ولی بی محل کردن!
پس الکی زور نزن این وسط جوش بدی چیزی رو و...
بحث اینه من نمیخوام تو زندگیمون باشه تا هست استرس و تنش هست
وقتی نیست این تنش وجود نداره دیگه مجبور نیستم حرفهاش بشنوم و گوشهای شاهد بدجنسی هاش باشه
این ادم نمیتونه خوب باشه بلد نیست خوب بودنش حتما باید یکی همراش خراب بشه نمیتونه دست خودش نیست
ذات نداره
تا باهاش خوبیم رابطه مارو با تو و اون یکی خراب میکنه یا حتی رابطه خودمون با خودمون ایقدی حرف میبره میاره
هرچندم شنونده نباشی اتیش حرفهاش دامن توروهم میگیره
من نمیخوام حقیقا بعد 28 سال راضیم خوشحالم که نیست و مجبور نیستم باهاش باشم
اصلا خوشحالم داداشمم نیست که ایقد عذاب بکشه دیگه
هرچی صحبت کرد من رو نتونست قانع کنه
گفتم خودت شاهد بودی تو کل زندگیم چقد برای اون زنیکه و زندگیش هزینه دادم تایم دادم و...
عین چی از بچهاش حمایت کردم فکر میکردم به داداشم رفتن خون اون تو رگهاشونه نذارم شبیهش بشن
اشتباه میکردم هرچی احترام عزت بود مال بودن داداشم بود و مجبورشون میکرد
وقتی رفت همه ی اینا باهاش رفت. نامید شدم از بچهایی که بزرگ کردم زحمتشون کشیدم ولی گرگ زاده گرگ شود درنهایت!
تلاش نکنیم ذات یکی رو تغییر بدیم در نهایت یه جایی از زندگی این ذات رو میشه
مثل الان فاطیما
یاد عقرب میفتم که نیش زدن اقتضای طبیعتش ولی ایا ما به این خاطر که عقرب طبیعتش اینه خودمون در معرض نیشش قرار میدیم؟ و خودمون به کشتن میدیم؟
نمیدونم کی میرم خونه ولی دلم تنهایی میخواد یه مدت.