خب تصمیم گرفتم امروز برم خونه مامان
چون داداش داره میره اونجا دنبال بچهاش
منم دیگه فرصت مناسبی برم
از طرفی بهشون قول دادم یه هفته بمونم اگر طاقت بیارم البته!
دیشب باز نازی پیام داد حالمو پرسید که تنهایی چیکار میکنم؟ بیام پیشت؟
گفتم نه خوبم و نیا بذار بعدا
یکم حرف زدیم
گفت دلخوری ازما؟
گفتم نه اخه چه دلخوری؟ فقط نیاز به تنهایی و نوازش خودم داشتم
من سادگی رو انتخاب کردم ایثارگری رو انتخاب کردم در مورد خانوادم و هرکسی که از توانم برمیاد
این بی سپر بودنم زخمیم میکنه
وگاهی نیاز دارم زخمهام مرهم کنم خودمو نوازش کنم همین
گفت منم حس تورو دارم تو قضیه طلاق داداشم
گفتم و من در مورد فاطیما فهمیدم هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست! گفت جالبه منم دارم همین درس و میگیرم این روزها
و بهش گفتم چقد دیگران به من حس بی کفایتی دادن توی این مدت گفتن تو بیش از حد محبت کردی توجه کردی و...
توفلان کردی تو بهمان کردی جالبه همشم کارهای خوب و انسانی بودن! که بخاطرش از دوست و غریبه و اشنا و مورد شماتت قرار گرفتم!
کی میدونه راست چیه چپ چیه ؟ همه اینا مگه یه قرار داد نیست؟ کی تعیین میکنه درست وغلط و حد وسط یه چیزو؟ داشتم به ارزشهای خودم شک میکردم
و خودمو رها کردم از این فیلتر ها وقضاوت ها!
دیشب با چندنفر تو یه گروه زبان اشنا شدم و قرار شد شراکتی یه پکیج بخریم بعد هماهنگیش با من بود
و کلا انرژی از من رفت تا ساعت 3 درگیر هماهنگیش بودم و راستی ازمایی طرف مقابل!
خدا روشکر امروز سربلند بیرون اومدم بچها میخواستن هزینه رو به حساب من واریز کنن قبول نکردم مسئولیت داشت این کار
و خداروشکر که کلاهبردار نبود اون خانم
الانم خونه رو تی کشیدم و جارو کشیدم، یکم خونه رو مرتب کنم و چمدون ببندم که ساعت 3ونیم قرار بریم
نیاز دارم کلی فیلم دانلود کنم ببرم .
حتما باید اون دوتا کار عقب افتاده رو انجام بدم
خوب من برم.
