خوب بالاخره جناب الف زنگ زد

بنده خدا از دیروز که رفته حالش خیلی بده بدجور گرمازده شده بود، منم از دیروز مسخره اش میکردم عین پیرزنهای یائسه شدی بدسفر، جات عوض شده خوابت نمیبره و...

بعدم ملت از تهران میان جنوب گرما زده میشن تو رفتی تهران گرما زده شدی؟ من اینو به کی بگم آخه:)))))

خلاصه از دیروزهمینطوری سرگیجه و حال بد بود ساعت 3 هم پیام داده بود ببین من هنوز بیدارم و خوابم نبرده حالم خییلی بده نشستم دارم پلن رو کاملتر میکنم.

بعدم که من تا بیدار شدم قضیه مامان دوستم پیش آمد و...

بعدم مهمان اومد و بچها

فقط ساعت 3 عصر پیام دادم چه کردی؟ خوب بود مذاکراتت؟

 که گفتم دارم میمرم از سردرد و حالم خیلی بده الان تموم شده و ...

بعد دیگه خبری ازش نشد! منم یعنی پیام ندادم زنگ هم نزدم  کلا مگر کار واجبی باشه

که بهش زنگ بزنم.

دیگه ساعت 10 ونیم خودش زنگ زد یکساعتی حرف زدیم، دید خوبی از خودش و تواناییهاش پیدا کرده بود

منم خوب یه سری نکاتی بهش گفتم که این پیشنهادات باعث نشه تو از اهداف و خواسته های خودت دور بشی!

دیگه کلی صحبت کردیم و نتیجه مذاکرات امروزش خیلی خوب بود ولی من معتقدم مناسب اون نبوده این پیشنهادات و این یه مسابقه تمرینی بوده

و مسابقه اصلی اون پوون مثبتهای دیگه است که از شرکتهای رقیب هم یه پرس و جویی بکنی

نترسی از بیکاری

نهایتش چیه؟ یکی از ماشینهات بفروشی

ته تهش اینه دیگه اصلا این میزان پس اندازه و هزینه اولیه شرکتت کمتر بشه خرجش کنی

اینها رو میگم چون الف ولخرجه چوون بدتر از ما خانمها عاشق خرید عاشق مارک

کلا همیشه تو بازاره یا داره ساعت میخره یا کت و شلوار فلان مارک یا پیرهن فلان مارک

نهایتش اینه دیگه؟! که تغییری در سبک زندگیش نده یکم بیشتر از پس اندازش خرج کنه

 دیگه خداروشکر خیلی سرحال بود و قشنگ به تواناییهاش به یه باوری رسیده بود

داداشش پیشش نشسته بود میدونست داره با من حرف میزنه

هی میگفت سلام برسون

این هی میگه رفتم پیش فلانی میگم ها منشیشو دیدی چه خوشگل؟ چه پروپاچه ای داده بود بیرون؟ حتما میرفتی اون سالن که فلان بخششون هست دخترای خوشگلی داره همه هم خوشتیپن

کیف کردی:)))))) میگه خدا بگم چیکارت نکنه  من رفتم تو لابی نشستم این منشی هم

همش دور بر من یاد حرفها تو میفتادم :)))))) ماسک زده بود دیگه هرجایی رو توگفتی  هم من نگاه نمیکردم میومد توی ذهنم:)

کلا من یه لوسیفری هستم واسه خودم:)