هیچ حسی مثل یه خونه تمیز و مرتب نمیتونه ذهن آدم رو آروم کنه و حس خوبی به آدم بده!
بقول یه بزرگی اگر میخوای دنیا رو عوض کنی از اتاقت و دور وبرت شروع کن!
دیروز بالاخره تونستم کارهام رو تموم کنم
وبه خونه برسم
یه مدت اول کارهام رو اولویت قرار میدم
دیگه خونه رو حسابی تمیز کردم و گردن و دستمم بهتر بود
دوش گرفتم پایان تمیز کاری خونه وقتی عود و شمع روشن میکنم
یعنی علامت پیروزی و آرامش:)
البته همیشه پیروزی آرامش به همراه نداره گاهی آدم بعد شکست حس آرامش میکنه
یه فیلم دیدم جایزه و چایی نوشیدم
زودتر از هرشب خوابم برد
صبحم ساعت 9 باشگاه بودم
و لگ دی بود ولی خوب از پسش براومدم چون موبیلتی عضلاتم خیلی بهترشده
با لگ و نیم تنه جدید رفتم و کیف کردم
زنگ زدم برام تخم مرغ آوردن
اومدم خونه ناهار هم کته از دیروز داشتم و کباب تابه ای گذاشتم
کارای شرکت رو زودتر تموم کردم
دیروزم با شرکت صحبت کردم از این به بعد دیگه من سه شنبه ها نیم وقت کار میکنم
یعنی تا ساعت 12
و بعدش دیگه رست هستم
5شنبه و جمعه هم که استراحتم و به میل خودم میتونم کار کنم یا نکنم
امروز صبح بارون بود اینجا البته
الان یه بارون شدیدی در حال باریدن و من لذت میبرم از سرمایی که به جونم افتاده
میم زنگ زد روزهای بارونی ادم باید کنار یارش باشه
اوکی بیای خونه چایی بخوریم؟
گفتم کارای شرکت رو دارم تموم میکنم هروقت تموم شد میام
اونم زودتر اومد خونه امروز
و دیگه ساعت 2 ونیم من رفتم اونجا البته 4تا نون تست کردم با کره مغزیجات میکس موز و عکس
برای عصرونمون
از اونجایی من هی گشنه ام میشه وباید به وقت وعده هام رو بخورم این اسنک رژیمی رو اماده کردم
میم میره چیزایی میخره که دوست دارم ولی تو رژیمم نیست:))))
تا ساعت 5 ونیم که میم بره باشگاه اونجا بودیم
مثل همیشه خوش گذشت
اومدم خونه ولو شدم کنار بخاری
داداشی زنگ زد رسیده بود
منم چایی رو تو قوری دم کرده بودم میدونستم امروز میان
داداشی گفت چایی ات به راهه بیام؟دیگه داداشی اومد اول رفتیم خرید من یکم خرید داشتم بارون بود
بعددیگه نشستیم به حرف زدن
شام دعوت بودن عروسی
باید میرفت
دیگه ساعت 9 رفت قرار شد فردا ناهار بریم پیش مامان اینا
شب برگردیم بیان عروسی یکی از اقوام زن داداش
دوباره جمعه بریم خونه مامان:)))))
منم کارهام رو انجام بدم البته کار خاصی ندارم باید کمتر از دست و شانه ام کار بکشم عین هفته پیش نشم!