خوب بالاخره تولد جناب مهندس هم به خیر و خوشی برگذار شد
از بدو بدو های دیروز نگم دیگه:((((((
بقول مینا من دقیقه 90 هستم
یعنی همیشه برای تولد و جشن ها من دقیقه 90 هستم
اونی که تازه دوساعت قبل مراسم میره لباس میخره!
و... بله بله اونم منم
همیشه هم نتیجه خوب میشه
یعنی سیستمم اینطوری
حتی تا ظهر نمیدونستم قرار کادو چی بخرم !
خوب دیروز نتیجه رنگ خیلی خوب بود بهتون میگم این رنگ رو استفاده کنید یه روز باید توضیحش بدم
یه دودی خوشرنگی شد موهام که دوسش دارم اونم موهای من که چند پایه بود وبا یه تک رنگ این رنگ رو بهم داد
تازه کیک ها پخته شدن من یه قالب 18 سانت گرد گذاشته بودم و یه قالب 12 سانت گرد دیگه
کیک ها که پخت گذاشتم سرد بشه
میم هم هی زنگ میزد فکر میکرد قرار برم خونه داداش! میگفت دیرت نشه و...
خودشم می خواست بره شرکت دوستش اونجا با بچها فوتبال ببینن
میم یه استقلالی دو آتیشه است که البته جای تعجبم نیست بابا بازیکن فوتبال بوده
و کلا عموش هم یه اموزشگاه فوتبال خفن داره تهران
هر نیم ساعت زنگ میزد دیرت شدا دیرت شدا
منم دیگه ساعت یه ربع به هفت زدم بیرون
و تاکسی گیرم نیومد هوا خوب بود ابری و خنک
گفتم تا جایی که تاکسی گیرم بیاد پیاده میرم
ساقی زنگ زد گفت کجایی و ...
گفتم میرم مرکز خرید فلان
گفت ااا الان منم اونجام با مهمونمون میخواستم اتفاقا زنگ بزنم توهم بیای سلیقه ات خوبه تو خرید باهام باشی
گفتم من وقت ندارم برا خرید شما هم میام خودم خریدمو انجام میدم همراهیتون میکنم تااون موقع
دیگه هیچی اقا اصلا مگه تاکسی بود؟
انگار همه درگیر فوتبال بودن
دیگه پیاده رفتم تا مرکز خرید که خودش شد نیم ساعت
نگاهم به ساعت بود که دیرم شد
خلاصه رسیدم مرکز
زنگ زدم ساقی زیر زمین قرار گذاشتیم چون بوتیک های مردونه اونجاست
دیگه سلام علیک و اینا کردیم و دوستش داشت برا شوهرش شلوار میخرید من یه ده مین موندم
دیگه عذرخواهی کردم ازشون گفتم من برم کارام انجام بدم عجله دارم
به ساقی گفتم تولد میم هست اومدم خرید
دیگه رفتم دوسه تا بوتیکی که میم ازشون خرید میکنه و قبلا از زیر زبونش کشیده بودم
چون دوتاشون نزدیک مغازه امیر هست
شانس اوردم امیر هم مغازه بود و از دور منو دید
دیگه رفتم سلام علیک کردم و صحبت کردیم گفتم امشب تولد میم گفت اره میدونم
گفتم اومد براش کادو بخرم
و نظرم روپیرهن کنفی هست از این مدل کوبایی ها یا مدل یقه انگلیسی
خودشم یکی تنش بود خوشگل بود از ترکیه خریده بود
دیگه گفت همین نمونه رو بوتیک بغلیم داره بیا همراهیت کنم
رفتیم بوتیک منو معرفی کرد به دوستش و...
و گفت شما انتخاب کن من میام بهت سرمیزنم باز
دیگه زنگ زدم ساقی هم اومد
کلی انتخاب کردن برام سخت بود
نظر من رو رنگ سبز بود نظر ساقی رو رنگ شتری
من دوتا سبز و یه دونه شتری ورداشتم امیر اومد که ببینه من چه کردم!
اشاره کردم نیاد خودم میام مغازه
چون ساقی همرام بود نمیخواستم امیر رو ببینه و...
دیگه رفتیم مغازه امیر و امیر نظرش این بود که اونی مثل مال خودشه رو برندارم شبیه هم میشن
اون شتری رو بردارم که میم اصلا لباس این رنگی نداره
نظر خودم ولی رو سبز کله غازی بود خیلی خوش رنگ بود میم هم دوست داره این رنگ رو
دیگه یکم سرش صحبت کردیم و همفکری درنهایت امیر تونست رای منو بزنه و شتری رو انتخاب کردم
رفتم بوتیک حساب کردم و از ساقی خداحافظی کردم و رفتم گل فروشی
و گل خریدم من میخواستم افتابگردون بخرم با رز آبی اما ازاونجایی که بنده دقیقه 90 هستم
و روز پنجشنبه هم بود! و این گل فروشی هم شلوغترین ومعروف ترین گلفروشی شهره گل هاش تموم شده بودن
در نهایت بین گلهای باقی مونده آلستر و عروس رو انتخاب کردم
و بعدش رفتم لوازم قنادی رنگ ژله ای بنفش و ابی خریدم برای خامه
من اولین بارم بود میخواستم کیک خامه ای درست کنم!
خامه قنادی هم روز قبل خریده بودم و قبل از بیرون اومدن از خونه فرم داده بودم بهش!
دیگه خلاصه یه سری مروارید آبی و فشفه هم خریدم و جعبه کادویی هم اونجا انتخاب کردم
بعدش دیگه از فروشنده خواستم برام آژانس بگیره که بنده خدا هرچی تماس گرفت اژانس نزدیک اونجا جواب نداد
و دیگه رفتم تا سرمیدون و دربست گرفتم تا خونه
ساعت حدود یه ربع به 9 بود که رسیدم خونه
و سریع فقط مشغول فیلینگ گذاری کیک و خامه کشیش شدم
و کیک که تموم شد تزیینش تازه ساعت 10 وخوردی بود
و من هلاک بودم اشپزخونه هم ترکیده بود
باید تمیز کاری میکردم
خونه رو تمیز کردم تا ساعت 11ونیم
دوباره یه دوش گرفتم ولی موهام خیس نکردم
چون ظهر هم دوش گرفته بودم وقتی موهام رنگ کردم
دیگه لباس انتخاب کردم من یه لباس لمه و کرپ کشی مشکی نقره ای انتخاب کردم از لباسهام
که استین سه ربع بود و از طرفی بلند هست و مدل ماهی که خیلی خوش فرمه
گفتم شاید دوستای میم هم بیان اونجا لباسم مناسب باشه معذب نباشم
موهامم که فر کرده بودم بافته بودمشون
با میم چندباری حرف زدیم گفتم اومدم خونه
و شب تو بیا اینجا اول قرار شد اون بیاد ولی ساعت 12 صاحبخونه پیام داد
بالا سروصدا هست
من داشتم کمد رو مرتب میکردم
گفتم تابه میم بگم نیاد من میرم
در نهایت نگفتم میم خودش گفت تو بیا خونه ما که من برات نگرانم بخاطر صاحبخونه فضولت
ساعت 1ونیم بود که من رفتم اونجا چون مجبوریم همیشه صبرکنیم خلوت بشه خیابونمون
خلاصه با کیک و بند وبساط رفتم اونجا خیلی میم سورپرایز شد اصلاشوک شد
فکر نمیکرد من واسش تولد بگیرم
دیگه تا ساعت 2وخوردی بند وبساط تولد داشتیم عکس وفیلم
خیلی کیک رو دوست داشت هرچند من خودم انتظاردیگه ای داشتم ولی واقعا میم هی ازش تعریف میکرد
که چقد خوشگله و چقد مزه اش خوب بوده و ....
خلاصه اینکه میم واقعا خیلی دیشب خوشحال بود هر دو دقیقه یبار تشکر میکرد و ذوق زده بود
برا شما هم یکی دوعکس گرفتم موقعی که خونه خودم بودم :)
میم از مدل لباس خیلی خوشش اومد یه شلوار پاکتی هم انتخاب کرده بودم براش گفتم برو بگیرش ولی دیگه اینو با پول خودت بگیر:)))
من گفتم نظرم روی رنگ سبزش بوده این رنگ انتخاب امیر هست
گفت نه من هم نظرم روی سبز هست و قرار شد بده امیر واسش سبزش رو بیاره
دیگه تو انتخاب رنگ به کسی اعتماد نمیکنم:)))
تا ساعت 7 اونجا بودم دیگه گفتم برگردم خونه
تا من هستم نه میم میخوابه نه خودم
اومدم خونه خیلی حالم بد شد
پریودی یک خرداد هست اما یهو با درد وحشتناک پریود شدم
هم با خونریزی خیلی شد
که هرکاری میکردم لباسم خیس می شد
خیلی بد بود واقعا ترسیدم
نمیدونم بخاطر ورزش و خستگی سنگین این هفته بوده یا تغییرات هورمونی
فکر میکنم یکی از این عوامل باشه حالا ببینم اگر بهتر نشدم برم دکتر عصری
من و میم رابطه نداریم که گردن اون بنده خدا بندازم:(((
خلاصه اینم از تولد:))))