دیشب ساعت 2 رسیدیم خونه
دیروز عصر خاستیم بریم خونه قدیمی
دیگه من گفتم برم داروخانه
نزدیک خونه مامان چندین مرکز درمانی بزرگ و داروخانه هست
من یه داروخانه رو انتخاب کردم که تو مسیره و کلا مامان اینا کم میرن اونجا چون یه دونه جفت خونه هست
بعد رفتم اونجا داروم بگیرم اولا متصدیش اومد کلی سلام علیک و... نگو این همکلاسی قدیمیم بوده
من هم گیج بودم کاملا:))
ساعت 6 اینا بود که داداش و بچها اومدن پیشم
و من امادگی نداشتم
دیشب تا خود صبح من بیدار بودم
خداروشکر داروها همه دوز پایین و عادین
و دختر دایی تاییدشون کرد
امروز عصر که رفتم بیرون یه اتفاقی افتاد واسم که خدا کنه واسه هیج خانمی نیفته
دیشب که کلاس داشتیم استاد شروع کرد به حرف زدن درباره خودشو پدرش
خوب این کلاس روزهای شنبمون اصلا رسمی نیست
یه گروه کتاب خونی بودیم
امروز که بیدار شدم نشستم پای کار رییس و تا ساعت 2ونیم نان استاپ کار کردم بدون خستگی
البته نان استاپ که میگم چایی خوردن و ناهار درست کردنم حساب کنیم:)
دیشب حس کردم دوبار کولر خاموش شد
و نوسان برق داشتیم
مشکل اساسی داره برق خونه و هرکسی ام اوردم نتونست درستش کنه
تنها راه باقی مونده اینه یکی دوتومن دیگه پیاده شم علاوه بر همه ی هزینه هایی که کردم
که محافظ بذارم رو خود کنتور ویه سری ابزار نصب میکنن که جلوی نوسان رو بگیره