مزاحمت خیابانی

امروز عصر که رفتم بیرون یه اتفاقی  افتاد واسم که خدا کنه واسه هیج خانمی نیفته

هنوز هوا روشن بود غروبم نبود حتی ساعت حدودای 7 بود 

یه بلوز مشکی گشاد تنم بود با شلوار مشکی بگ 

و شال مشکی 

نه ارایشی نه هیچی 

چون درگیر کارای رییس و اخر ماه میلادی بود دیروز 

باید تایم شیت رو هم روی دیوایسم میذاشتم و....

همه ای اینارو انجام دادم تند تند زدم بیرون

که برم برای مامان صندل بخرم برا اجی هم کادو روز معلم

همیشه از کوچه خلوته میرفتم 

اینبار گفتم نه خاکی میشم اونجا لباسمم مشکی 

بذار از همین کوجه بغلیش برم که شلوغ  و پررفت امد همیشه هم یه گروه 15 20 نفری نوجون اونجا گل کوچیک بازی میکنن

یه موتوری از کنارم رد شد یه حرفایی زد

گفتم لابد داره با تلفن حرف میزنه ولی حس ششم میگفت نه این داره با زبون محلیشون حرف میزنه

داره به تو یه چیزایی میگه رفت جلوتر زیر یه درخت نگه داشت شروع کرد باز به حرف زدن من نمیفهدم که فقط شنیدم میگفت سرتو بلند کن نگاش کن نه

وای من هیچی دیگه همینطوری نفسم بند اومد بود یهو رد شد باز وبرگشت شروع کرد حرفای جنسی زدن حرفهای خیلی بلد و التش دستش گرفته بود

من فقط میدونم شروع کردم جیغ زدن یکی تو سرم میگفت موجا داد وبیداد کن بگو پلیس 

هیچی من فقط میگفتم پلیس و داد میزدم 

رفت سریع رفتم تو کوچه افتادم دیگه یه خانمی اومد مسن بود کلی نفرین کرد به پسره 

نمیشناخت ولی ندیدش فقط منو دید که حالم بد شده 

گفت امروزم به یه خانم دیگه حمله کردن خیابون بغلی وکیفشو بردن 

گفتم این مزاحم بود دیگه یکم حالم بهتر شد راه افتادم برم تاکسی دربست بگیرم نمیخواستم تو این شرایط برگردم خونه

یکی میگفت تعقیبت میکنه این ادم بیمار جنسی بدی 

به این راحتی نمیره

 منتظره یه جای خلوته

رفتم سر خیابون دیدم وای کوچه روبه روییم ایستاده و چون اینور خیابون که من ایستادم یه طرفه است نمیتونه بیاد

منم هرچی منتظر تاکسی شدم نیومد نمیخواستمم اژانس بگیرم که اقای احمدی شک کنه و .وو شر بشه

یکم راه رفتم هی چک میکردم اونور بود بامیرفت تو کوچه لاین روبه رو باز برمیگشت 

تاکسی گرفتم گفتم اقا فقط برو

یه پیرمرد بود گفت چیزی شده دخترم گفتم یه مزاحمه گفت میشناسیش گفتم نه باباتو خیابون مزاحم شده 

گفت اینا مریضن مراقب خودت باش نترس من هستم 

رفتم وسط شلوغی بازار پیاده شدم ولی مطمئن شدم نتونست پیدام کنه 

رفتم با یه حال خیلی بدی فقط میرفتم تو جمعیت 

و همینطوری میرفتم 

برا مامان صندل که دوست داره گیر نیاوردم تمرکزم نداشتم ادکلن خریدم برا خودم

برا اجی ماگ و کلوچه فومن و شاه توت خریدم برا مامان اینا 

داغونم یه حالیم باز دربست گرفتم برگشتم خونه 

الانم باید لباس بپوشم و حاضر شم ساک ببندم نیم ساعت دیگه لیلا میاد دنبالم با شوهرش میرم شهرمون 

خداروشکر داداش هم رسید الان 

خدااین ادم رو نابود کنه ان شالله مامانش داغش رو ببینه

رفتنمون کنسل شد چون عید نیست:)

وای من چقد تنش داشتم چقد بد بود واقعا

من امشب دیگه به یقین رسیدم باید دارو بگیرم برای اضطرابم 

و توصیه دختر دایی هم همین بود

این اتفاقات پشت سر هم برای هیچ ادمی قابل تحمل نیست

با تحمل کردنش من قوی تر نمیشم بلکه یه جای ممکنه به جسمم مثل قلبم اسیب وارد بشه 

دیگه تو اسنپ دکتر بهترین روانپزشکی که بالاترین امنیاز و کامنت رو داشت رو نشستم خوندم کامنتها وبارخوردها رو 

به نظرم خوب اومد و تماس گرفتم 

اونم دقیقا تایید کردباید دارو بگیرم و کمال گرایی تا جایی گفت خوبه و تو الان واقعا شرایط سختی رو داری میگذرونی 

به خودت حق بده و برا دو هفته دارو مصرف کن

خوشبختانه داروهام هیچ کدوم خواب آور نخواهد بود 

و قرص خواب و افسردگی نیست 

فقط برای اضطرابم من فردا برم داروهام رو بگیرم وببینم ان شالله چی میشه

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
نیمه سیب سقراطی

خدا لعنتش کنه...

توی کوچه خوابگاه تا دانشگاه هم یه همچین مزاحمی هست، یک ساله حدودا، با اینکه راهی نیس مجبوریم با اسنپ بریم یا سروریس دانشگاه ک ساعت‌های خاصی هست، از 7ونیم صبح هست باورت میشه؟ یعنی همین همت رو میذاشت رو کار دیگه ای چی میشد.... 

واقعا خدالعنتش کنه ونابود

حالا میدونی ترس من اینه محل زندگیمه 
مثل شما که دانشگاه الان محل زندگیت ممکنه باشه
و اینکه تو مجبوری کلی هزینه کنی و .... بخاطر این مزاحم در نهایتم تن وجونت بلرزه 
یعنی من دیشب داشتم سکته میزدم 
تا با دکتر صحبت کردم و الان برا اضطرابم دارو داده.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان