امروز که بیدار شدم نشستم پای کار رییس و تا ساعت 2ونیم نان استاپ کار کردم بدون خستگی
البته نان استاپ که میگم چایی خوردن و ناهار درست کردنم حساب کنیم:)
آب قلم درست کردم و دمپختکم باهاش بار گذاشتم
دوفلاکس چایی
تا کار رییس انجام شد بعد پیام دادم به حسن جان
گفتم اقا موری من یه روزایی تعطیل کنم؟
گفت نه یه روز به انتخاب خودت تو هفته رو کلا کار نکن
مگر حالا اتفاق خاصی بیفته مثل این دوسه هفته که استراحت نداشتی
سعی کن یه روزایی کار نکنی مثلا شنبه و یکشنبه که رییس خودشم تعطیل
گفتم ولی دقیقا این دو روز بیشتر کار میریزه سرم:))))
گفت باهاش صحبت میکنم که یه روزایی بذاره کلا تمام وقت استراحت کنی
و کلا بگیر بخواب تا ساعت یک ظهر بعدش بیدار شو
که رییس بیدارمیشه
گفتم نه اینطوری راحتترم که من صبح بیدار بشم و شب بخوابم من نمیتونم مثل شماها باشم
تازه دارم ساعت خوابمو درست میکنم
گفت باشه و یادت نره تایم شیتت رو اون دیوایسه بذاری که حقوقتو بدن و... حسن مهربونه واقعا
دیگه رفتم پیاده روی یهو به سرم زد رفتم باشگاه ایقدی مربیم ذوق کرد
گفت دلم تنگ شده پاشو بیا ولی خیلی تغییر کرده قیافت گفتم اره همه میگن تازه دارم بهتر میشم که اینطوریم
دیگه قول گرفت من به زودی برگردم باشگاه
و رفتم یه دور دیگه زدم و برگشتم خونه
تخمه بو دادم به دخترا پیام دادم لیلا گفت دوست داشتم بیام دنبالت بریم دور بزنیم گفتم شاید کار داری
به رییس پیام دادم خیلی امروز راضی بود منم چسبوندم که اقا اگر بذاری من یه روز در هفته استراحت کنم کاراییم بیشتر
کلی خندید گفت وای من نگفتم که استراحت نکن
گفتم خوب کمپین بودیم همگی نشد استراحت کنیم امیدوارم این هفته بذاری دوروز استراحت کنیم هممون رفرش شیم
کلی خندید دیگه حسن هم بخواد بهش بگه خودم از قبلش گفتم
و بریم برای شیرینی اولین حقوق این شرکت که البته بااین وضع من تا شهریور هیچی نمیتونم بخرم برای خودم جز پرداخت بدهی هام به اجی
محمد و ممد. میخواستم لباس اینا بخرم دیگه بی خیال شدم
هیچی دیگه من برم که کلاس دارم
چه خوبه که من ناگت و سویس و کالباس و همبرگر درست کردم گذاشتم فریزر در این روزها خیلی بدردم خورده