من به غروب های روز جمعه میگم غروبهای چرک!
یه جوری هوا دلگیره و چرکه
یه جوری که هیچ جوری نمیتونی تمیزش کنی
یه حس بدی داره مثل خداحافظی لحظه اخر تو فرودگاه یا تو ترمینال
مثل روز اخر دبیرستان
روز اخر دانشگاه
شب آخر خوابگاه
من به غروب های روز جمعه میگم غروبهای چرک!
یه جوری هوا دلگیره و چرکه
یه جوری که هیچ جوری نمیتونی تمیزش کنی
یه حس بدی داره مثل خداحافظی لحظه اخر تو فرودگاه یا تو ترمینال
مثل روز اخر دبیرستان
روز اخر دانشگاه
شب آخر خوابگاه
بالاخره کولر رسید
دیشب یعنی ایقدی شرجی و گرم بود من دیگه خوابم نبرد تاصبح
دم دمای صبح خوابم برد
بکوب امروز نشستم پای کار رییس
و تا ساعت 5 تموم کرده بودم
و براش فرستادم و ...
یه مدته خیلی ضعیف شدم اونقدرکه اگر داداش یا اجی باهام درددلی کنن
خودم غمگینتر از اونا میشم و میشکنم
بخصوص وقتی نتونم براشون کاری کنم دق میکنم
لیلا اومد باهم رفتیم دور دور کردیم
و رفتیم یه فروشگاه هنری خوشگل برا نازی هدیه تولد خریدیم
نیاز دارم الان برم بیرون ساندویچ کثیف بخورم
به لیلا زنگ زدم گفت اوکی ام و داره میاد دنبالم
دختر دایی هم نیستش رفته خونه دایی
امروز اونقدری هواالوده است تو جنوب که نگم بهتون!
من الان با یه نفس تنگ دارم مینویسیم
امروز گرما رو مغزم اثر گذاشته بود
یعنی ازیه ساعتی که اوج کارمه من دیگه کم اورده بودم
و جلسه مهمی هم داشتیم با رییس و چند نفر دیگه
دیشب دعا نخوندم اروم بودم ولی حس دعا و اینا نداشتم دوسه کلمه تو دلم با خدا حرف زدم و خوابیدم