من تا ساعت 3 بیدار بودم و داداش زنگ زد خیلی بیمارستان شلوغ بود
گفت انگاری امشب جنگ شده ایقدی شلوغه
من تا ساعت 3 بیدار بودم و داداش زنگ زد خیلی بیمارستان شلوغ بود
گفت انگاری امشب جنگ شده ایقدی شلوغه
تازه کلاسم تموم شد
و کلاس خیلی خوبی داشتم با استاد
و نزدیک به 1ساعت و نیم من اسپیکینگ کردم و گرد و خاک کردم
استاد از پیشرفتم بسیار رضایت داشت!
سگیش رو همینطوری نوشتم بیاد وبلاگ قبلیم
وای چقد دلم تنگ شد براش:(
دیشب ساعت 3 استاد پیام داده شماره کارت بده
بخشی از هزینه های پروژه رو پرداخت کردن سهم تورو هم واریز کنم
بنده هم صبح که بیدار شدم تشکر کردم شماره کارت دادم خدمتشون:)))
البته این پروژه رو من دیگه تو مراحل پایانیش بهشون ملحق شدم
و فکر نکنم زیاد سهم من بشه!
من عجله دارم هرچه سریعتر یه پاییز خنک از راه برسه و نمیرسه:))))
ظهری مرغ ارگانیک درست کردم یعنی سوپ درست کردم باهاش
هرچند من سوپ دوست ندارم یه چیزی تو مایه های اش و شوربا شد
غذاهای ابکی رو دوست ندارم من
خداروشکر هوس شیرینیجات یکم از سرم افتاده و تااینجای هفته به خیر گذشته!
اشتیاق رسیدن به یک چیز به نظرم قشنگتر از رسیدن!
حداقل در مورد من که اینطوری!
من کلی هیجان زده ام امروز:))
چونکه فصل جدید لوسیفر امروز دانلود کردم
خیلی این مدت جلو خودمو گرفتم این کارو نکنم
میخواستم عین چی ده قسمت رو باهم دانلود کنم:)))))
از اینکه انتظار بکشم متنفرم
نسیم پاییزی خنکی میادو من برا بار اول بعد 7 ماه کولر روشن نکردم.
دیشب داشتم به خودم فکر میکردم
من چقد فکر میکنم شاید بخاطر همین تنهاییم رو دوست دارم
و چقد حرف دارم برای گفتن و نوشتن
دیگه من از اون زنهایی نیستم که صبح دعوای سخت وقتی پارتنرم بجای معذرت خواهی
یه جوک تعریف میکنه من ببخشمش
دیگه از اون زنهایی نیستم که تمناکنم بهم توجه کنه
دیگه از اون زنهایی نیستم که وقتی قول قرارش رو بهش عمل نکرد دلسرد نشم!