حسادت2
دیشب ساقی میگفت
تو همیشه اولین کسی هستی تصمیماتم بهش میگم
و میشه
وقتی هم خبرخوشی دارم دوست دارم اول به تو بگم
چون حسود نیستی
گفتم منم مثل همه ادمهای دیگه حسادت دارم ولی نه به موفقیتهای رفقام یا ملت
مثلامن حسودیم میشه یکی بابا داره اونم یه بابای حمایت گر
منم حسودیم میشه کسی داغ عزیز ندیده باشه
اما ته این حسادتها ارزومندم که هیچ کس داغ پدر و عزیز نبینه
مثلا من به عنوان یه دوست یه ناظر یه مشاور
مسیر موفقیت ساقی رو که نگاه میکنم
میبینم روزی که تو باشگاه دوست شدیم
یه زن خانه دار بود که هیچ تحصیلات دانشگاهی نداشت
بسیار بی هدف بود
و اصلا نمیدونست باید چیکار کنه با زندگیش
همه ی هم و غمش هم ناهار چی درست کنم برا شوهرم وبچم و....بود
همیشه اینو میگه تو مسیر زندگیمو عوض کردی واقعا من به این اعتقادی ندارم
چون من فکر میکنم خودش خواست اراده کرد
هربار یه کاری راه می انداخت و تا ته پیش نمیرفت
تو شش ماه شش کار و تصمیم!
بار هفتم گفتم دیگه با من مشورت نکن
هیچ تصمیمت رو به من نگو!
چون داری انرژیمو هدر میدی
و این تصمیمتم مثل اون ششتای دیگه است
میدونم میزنی زیرش
دوهفته گذشت قرار گذاشت گفت دوهفته شد ادامه دادم
الان دیگه قبولم داری؟
گفتم تو باید به خودت و مسیرت متعهد باشی نه من
همینطوری گذشت یکسال نه خواب داشت نه خوراک نه تفریح نان استاپ درس خوند مدارک زبانشو گرفت بدون مدرک دانشگاهی!
و الان یه مدرس عالی
که هی درها براش یکی یکی باز میشه و من کیف میکنم
و واقعا گاهی شاهد معجزه ام براش
مثل دیشب
بهش میگم واقعا نمیتونم به اینا حسادت کنم ولی میتونم لذت ببرم
گفته بودم صاحبخونه 40 درصد گذاشت رو اجاره؟
صبح بیدار شدم ازش 5 درصد کم کرده بود
تخفیف جالبی بود
شبیه همون معجزه های کوچیک که انتظارشو ندارم
اینکه دوست داره من باشم توی این خونه ولی با مبالغ خییلی بالاتر این کسی نیاد جای من!
برم که امروز بجز کارای شرکت باید دوتا پروژه هم تحویل بدم:)))))))
خدا خیر و برکت به مالت بده
خیلی خوشحال شدم که یه دوست عالی داری و بهش کمک کردی و اونم موفق شده عین خودت
موفق و موید باشید