خوب دیگه بکوب نشستم پای پاورپوینت تا 12 وربع تمومش کردم،
بعدش شروع کردم به خوندنش یه سری مطالب دست نویس کردم چون اسلایدها رو خلوت انتخاب کردم
یکم برای اعضا گروه توضیح دادم نرم افزارها رو نصب کنن و... ناهارم حلیم بادمجون از دیروز بود
ناهارمم خوردم الان سردرد دارم ، بین ساعت 9 تا 1 خیلی استرس گرفتم که این استرس کلا بنزین سوپر موتور کاری منه:)
الان یکم استراحت کنم، بعد تازه باید محیط مدیریت وبینار رو برم چک کنم ببینم چطوری چطور میشه فایلها رو به اشتراک گذاشت و....
تصمیم گرفتم دوربین روشن نکنم که استرس نگیرم اصلا :)
یه دوش بگیرم یه قهوه دم کنم، یه سری هم دوباره مانوری برم ببینم چطور میشه:)
احتمال اینکه چند وقت دیگه یه وبینار رایگان دیگه بذارم هست!
و حتما لینک رو به چندتایی از شما خواهم داد:)
--------------
من گفته بودم یه آزمونی شرکت کردم چندسال پیش
که سرجلسه متوجه شدم من منبع درست رو نخوندم!
چون بقیه ساکن تهران بودن و کلاس رفته بودن برای این آزمون تخصصی
اما من نه، و فقط سرچ کرده بودم و درنهایت اون کتاب خونده بودم
خواستم سرجلسه برگردم که مرحوم گفت بهم میدونی؟
اگر تویی که من ایمان دارم از پسش برمیای اونقدری
چهره اش خونسرد وبا اطمینان بود که دلگرم شدم
و رفتم و اون آزمون رو قبول شدم درصورتی که خیلی درصد قبولیش پایینه و اونایی که کلاس هم میرن سخت قبول میشن اونم بعد چند بار ازمون.
همیشه اون چهره و اون حرف توی ذهنمه.
امروز اما فقط خودمو دارم که تو آینه نگاه کنم و بگم
دخترجان تو از پسش برمیای تو از پس سختتر از ایناشم بر اومدی.
دخترجان تو بتونی، تو میتونی.