درون گرایی خراست یا چی؟
دیروز جلسه راس ساعت شروع شد نیم ساعت بعدش
رییس مجبور شد بره چون برای سرورها مشکلی پیش اومد
و جلسه کنسل شد دیگه
دیروز جلسه راس ساعت شروع شد نیم ساعت بعدش
رییس مجبور شد بره چون برای سرورها مشکلی پیش اومد
و جلسه کنسل شد دیگه
دیشب رییس هزینه های فیزیوتراپی 30 جلسه رو واریز کرد
گفت حتما پیگیر درمانت دستت بشو
این یعنی بله مدیر من مهربونه
ولی ولی× نمیخواد دست من باعث بشه کم کار کنم!
نمیخوام امروز دست و پای خودم رو با هیچی ببندم!
هر حسی اومد رو بهش خوش امد بگم!
اگر حوصله کارای خونه رو هم نداشتم انجام نمیدم!
روزهای شنبه این حق رو برای خودم قائلم که راحت باشه
قرار نیست همیشه دنبال کار مفید از نظر اجتماع!
کشفیات علمی!
کار پر ثمر و پرسود باشیم!
خود زندگی چیزی غیر این نیست
همش بدو بدو برای چی؟ لحظه ای که حتی فرصت استفاده از اون دستاوردها رو نداشته باشیم؟؟؟؟
این پسر واسه خوراکی خوب ذوق داره
هر فست فودی و مغازه قدیمی وجدیدی کشف میکنه غذاش خوبه
میگه بیا بریم فلان غذارو اونجا بخوریم
دیروز بعد 5 ماه وقت شد برم کادوی تولدم رو که کمپانی ارسال کرده بود
انباکسینگ کنم
رفتیم بیرون شهر با ساقی
قرار بود با میم بریم ولی اونقدر ظهر گرم بود
و برق هم رفتش درم که برقی نشد ماشین بیاریم بیرون بریم
میم هم با دوستاش قرار بود برن
گفته بودم این روزها من فقط ادامه دهنده مسیرم
نه وقت دارم پشت سرم رو نگاه کنم
نه اینده مشخص!
فکر کنم این مشخص نبودن اینده دارک بودن همه چیز
حسی که هممون باهم تجربه میکنیم
خوب این هفته هم باز دکتر یادش رفت
من شنبه ها تعطیلم!!
و تسک تعریف کرد و جلسه!
و من هم مثل هفته پیش اما به روشی متفاوتتر
به حسین پیام دادم به دکتر در گروه اعلام کن
خانم فلانی نیستن امروز تعطیلن!