مهربانی رییس:))))
امروز بیش ۱۵ ساعت خوابیدم
با گوشی خاموش
با دوری از اینترنت
با چک نکردن گروههای کاری
بی پاسخ گذاشتن همه ی همکارا
غروب با صدای در زدن پست چی بیدار شدم
بنده خدااونقدر تماس گرفته بود
و اونقدر اف اف خاموش رو زده بود
امروز بیش ۱۵ ساعت خوابیدم
با گوشی خاموش
با دوری از اینترنت
با چک نکردن گروههای کاری
بی پاسخ گذاشتن همه ی همکارا
غروب با صدای در زدن پست چی بیدار شدم
بنده خدااونقدر تماس گرفته بود
و اونقدر اف اف خاموش رو زده بود
یکی از دوستام میگفت
تو ادمها روبرای خودت شاخ میکنی
چطوری؟
با اموزش بیش از حدشون کمک کردن به بالا اومدنشون با دلسوزیهات
این مورد رو درست میگفت و دیروز یکیشون دقیقا برام شاخ شد
شده یه جایی برید
تو یه شرایطی قرار بگیرید
که اصلا حرف اون جمع رو نفهمین؟
مثلا بگید خدایا من وسط اینا چیکار میکنم؟
چقدر اینا باهوشن چقدر بزرگن
نصف مکالمه هاشون رو مغزت با تاخیر بفهمه؟
برای هرچیزی جز کار خسته ام وبی وقت
اینطوری شده که با رییس روزها رو میشماریم
مثلا یک ماه و ۱۵ روز دیگه.... تا نمایشگاه
خوب رسما ورود من به کمپانیمون یک ساله شد
هرچند روزی از این یکسال گذشته و دیشب یکی از منیجرها تو جلسه متوجه شد:))
چون ایشون مسوول مصاحبه با من بودش
اون هفته ای که میدونستم کم خوابی و خستگی زیادی در پیش داریم
این چند روز اونقدر سخت گذشت و در بیداری
که الان چشام مانیتور واضح نمیبینه
تازه فردا رو هم به این ترتیب باید پیش بریم
مهمم نیست برق میره اب میره
ما مسیرخودمون در هرصورت باید پیش بریم
الان که کارای امروزم رو انجام دادم
ورزشمم سنگین طور انجام دادم
کارای شرکت روی رواله
کار عقب افتاده ای نیست یکمم جلوام از بعضی کارا
احساس میکنم بعد سالها
خشمی در من بیدار شده که
یه جاهای موتور رشدم رو سرعتشو بیشتر میکنه
ولی این خشم از کجا میاد رو هنوز ریشه اش رو پیدا نکردم!
از خودم خیلی سپاسگذارم حقیقتا
توی این شرایط کاری و زندگی وروحی
که تایم هیچ کاری رو ندارم ورزشم رو انجام میدم