شب جمعه اقای دکترو خانمشون مارو شام دعوت کردند منزلشون!
ولی میم میدونست من کار دارم وحالم اوکی نیست
قبول نکرده بود
دیشب با من قرار گذاشت اگر اوکی هستم
امشب با دکتر اینا شام بریم فلان باغ رستوران
منم قبول کردم اصلا حتی بهش فکر هم نکردم!
فقط یه انالیز کردم برای شام اوکی هستم و بله رو گفتم
این روزها از بیرون رفتن استقبال میکنم!
این اولین شام ما در ملا عام هست!
یکمم درک نمیکنم میم منو میخواد ورداره ببره بین ملت چی بگه؟
خلاصه قرار امشب ساعت 9 بریم بیرون
منم صبح جلسه داشتم بعد کار بانکی باشگاه نرفتم
ظهر به فکر بودم نرم باشگاه! که شب سرحالتر باشم!
ولی وجدانم قبول نکرد و برنامه روز شنبه رو معمولا سبکترین برنامه ام میذارم!
دیگه پاشدم ساعت 4 حاضر شدم رفتم باشگاه
بعضی از بچها مدتی میشه منو ندیدن و همشون میگفتن چقدر لاغر شدی
ولی لاغری خیلی بیشتر ازپر بودن بهت میاد و کلا شیکتر به تو
حالا خودمم همین فکرو میکنم ولی دیگه نه لاغرتر از این
و کلا رو یه عضلاتی باید بیشتر مانور بدم
از باشگاه اومدم دوش گرفتم و موهامم همونطوری فر گذاشتم خشک بشه
یه ارایش خوبی کردم و الانم پاشم لباس بپوشم و ...
خلاصه اینکه شل کردم کاملا!!
با میم هم همینطور سخت نمیگیرم نه به اون نه به خودم و اینطوری بهترم
دیروز هم خونه رو تمیز و مرتب کردم و بعد مدتها اساسی مرتب و تمیز شد
شرکت برام کادو عیدی فرستاده بود یکیش یه ماگ خوشگل بود که دوستش داشتم:)))
برای امشب یه پالتو مزونی انتخاب کردم که تیکه های چرم دوزی داره وبلنده
با نیم بوت و جین مشکی چسبون چون سرد تو باغ نمیخوام لگ بپوشم!
روسری هم ساتن میپوشم که به تیپم بیاد
کلا تیپ امشبم مشکی با کمترین اکسسوری!
من پاشم دیگه لباسم بپوشم که دیر نشه!