دلتنگی تراپی!

امروز بخاطر دلتنگیم یکم ترسیدم

این حس طبیعیه؟

نکنه وابستگی باشه؟

و...

این بود که صبح یه پیام دادم مشاور قدیمیم

و بهم وقت داد خوشبختانه چون خلوت بودن امروز

صحبت کردم نگرانی های من در مورد دلتنگی خیلی اغراق امیز بود

طبیعیه بعد 6 رابطه اونم یه رابطه خوب ادم دلتنگ بشه 

نشونه ها و الرام های رابطمون همگی طبیعی و خوبه 

من امروز هیچ ارتباطی با میم نگرفتم 

بهشم دیشب گفته بودم چندروز باقی مانده رو یکم دوری میکنم

که اون تمرکزش رو سفرش باشه هرچند ناراحت شد

اینستاگرام رو که برای تعطیلات و سفر میم استفاده میکردم رو حذف کردم مجدد

میخوام این حس دلتنگی یکم پخته بشه

و نمیخوام احساساتی عمل کنم

حتی واتسپ رو محدود کردم 

که تماس های میم رو دریافت نکنم 

نمیدونم حسی که به دلتنگی میم ختم میشه

دلتنگی من برای بابا و داداش هست؟ یا خود میم؟

الان که میم نیست  و وجود یه مرد خوب و حمایتگر تو زندگیم جاش خالی شده

من دلتنگ بابا شدم؟

یا نه؟

مساله اشتی کودک درون من با والدش هست؟

درگیر این مساله ام واین به من امروز اضطراب داد

حدود 8 ماه بود حمله اضطرابی نداشتم 

ولی امروزم اضطرابم به قدری شدید بود که غذا نتونستم بخورم 

با سختی تمام پاشدم حاضر شدم رفتم کلاس

وقدم که زدم بهتر شدم

تماس های هیچ کس رو جواب ندادم امروز حتی خانواده رو 

قدم زدن و در کلاس بودن و پرت شدن حواسم و جمع کردن تمرکزم

حالم رو بهتر کرد

و فردا هم میرم باشگاه 

برای اینکه ورزش برای اضطراب من بهترین درمان هست

دلم برای وجود حمایتگر پدر توی زندگیم تنگ شده تا قبل رفتن داداش

من روحاارتباط عمیقی با بابا داشتم 

الان که داداشمم از دست دادم از همون روز که داداش به خاک سپردیم پر از خشم شدم از بابا

کسی که جاش رو پر میکرد رو از دست داده بودم

و پر از خشم و ناراحتی بودم ولی کینه و نفرت نه 

فقط یه خشم به تمام معنا که نادیده اش میگرفتم

میرفتم سرخاک داداش با بابا حرف نمیزدم

هیچ ارتباطی باهاش نمیتونستم بگیرم

الان اون حس برگشته با یه غم عمیق دلتنگی

چقدر مسیر سوگ عجیب غریب بخصوص وقتی چندین سوگ ناتمام رو از کودکی پشت سرگذاشته باشی

و الان تو بلوغ فکریت مجبوری پرونده همشون رو ببندی

وقتی از کلاس برگشتم کمی بهتر بودم

تونستم تازه شام دیشبم رو که نخورده بودم میل کنم

و یکمی انرژی دارم در حدی پایین

ولی الان تازه باید بشینم کارای امروزم رو تموم کنم

و بخاطر اون اضطراب لعنتی 

کلی کارام عقب افتاد.

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
مینا شین

موجا چقدر میری تو بحر قضیه .

دلتنگی برای میم معلومه که طبیعیه و حتی درصدی وابستگی خیلی طبیعیه .اون وابستگی مخربه که طرف آزارت بده و رابطه خوب نباشه ولی تو بخوای بهش بچسبی.

از همین دلتنگی هم لذت ببر . این اگه نباشه دیدار مجدد شیرینی نداره . پس جشن بگیرش و براش خوشحال باش 

موجا چند روز پیش به نقل از داداشت نوشته بودی آدم انتظار مرگ پدر مادرشو داره اما خواهر برادرشو نه ... خیلی به جا بود . من همش چند روز بود بهش فکر میکردم . واقعا عجیبه .

 

ذهن من بخاطر کارم و ای دی اچ دی بودنم خیلی تحلیل میکنه دست منم نیست

تا حدودی همیشه اگاهانه جلوش رو میگیرم
ولی بعضی اوقات که حالم بده توانایی کنترل کردنش سخت میشه
وقتی حالم بد میشه باهم حرف میزنیم این جمله رو تو این یکسال اندی برام خیلی تکرار میکنه که طبیعی تو و ما انتظارش رو نداشتیم 
و همه ای این حسها طبیعی...

سارینا2

دوباره سلام

من هم متاسفانه خیلی ناگهانی و با کرونا پدرمو از دست دادم

حدود ۱ سال و نیم پیش

با کرونای دلتا

واقعیتش ما روابط بین خانوادگیمون زیاد ایده آل نبود. خوب بود ولی اونجوری که باید نبود

مادرم سر مسائل مالی و اینکه پدرم بیشتر زندگیش رو برای خانواده و خواهر برادراش گذاشته بود ازش دلگیر بود و اینکه دیگه وقتی قرار بود برای ما باشه دیگه انگار انرژی نداشت. یه جورایی مادر پدرم با طلاق عاطفی زندگی می کردن و ما هم که این وسط بیشتر به مادرم حق می دادیم طبعا روابط ایده آلی با پدر نداشتیم.

حس بی تفاوتی مادرم به ما هم انتقال داده شده بود

و الان خیلی ناراحتم

اگر رابطه عمیق تری با پدرم داشتم انقدر دلم نمی سوخت. اگر همه چیز عادی بود

ولی عادی نبود تقصیر منم نبود ولی می تونستم کمی بیشتر فکر کنم

اونقدر پستهای بعد مرگ پدرم برام تلخ بود که همشون رو حذف کردم

الان هیچ فیلم یا عکسی که پدرم توش باشه رو نمی تونم ببینم بدون اینکه زار زار گریه کنم

به جز حس سوگ حس افسوس هم دارم. پدرم وقتی رفت تازه فهمیدم چقدر برام مهم بوده و چقدر شاد بودنم تو زندگی به حضورش وابسته بوده

چاره ای ندارم به جز اینکه خودمو ببخشم و سعی کنم برای شادی روحش کارهایی رو انجام بدم

سعی می کنم چیزی که مربوط به پدرم باشه فیلم و عکس و ... رو نگاه نکنم

به نظرم روح خودشم راضی نیست من انقدر عذاب بکشم

باید زمان بگذره 

*****

در مورد ست کردن لباس که گفتی

بعد که مدل رو پیدا کردی میدی به خیاط برات بدوزه؟ یا تو بازار دنبال مشابهش می گردی؟

خدارحمتشون کنه

تسلیت میگم و بابت این رنجی که کشیدی و میکشی متاسفم واقعا
معمولا ادم وقتی قدر دیگری رو میدونه که از دستش بده...
من در مورد داداشم همچین حس حسرتی رو ندارم چون قبل از فوتش زمان داشتم و همه چی رو به صلح رسوندم
ولی نداشتنش عذاب آوره همه جا هست و نیست!
شما تنها کاری که میتونی بکنی اینه قدر مادرت رو بدونی و اون رو مقصر ندونی
یادت نره پدر مادرهای ما هم زخمی گذشته  و تربیت والدینشون هستن
و تا حدودی بلد نبودن و نیستن 
عین خود ما که کامل نیستیم 
خیلی خوبه که سعی میکنی کارای که دوست داشت رو انجام بدی و خودتون رو اینطوری تسکین میدی
من معمولا کار خیاط ها رو دوست ندارم 
و هیچ وقت رضایت انچنانی از خیاطها نداشتم
بخاطر همین همیشه اماده میخرم چون هم قیمتش مناسبت تر در میاد
هم اینکه لباسهایی اماده دوخت تمیزتری دارند.

ناشناس

چه جالب

به خاطر دلتنگی خودت ناراحتی

نه به خاطر دلتنگی ای که به اون تحمیل میشه.

میشه بقیه ی آدما غیر از خودت رو هم ببینی؟

میشه دردی که بهشون تحمیل می کنی رو حس کنی؟

میشه نسبت به کامنتم جبهه نگیری و به جای جواب دادنش روش فکر کنی؟؟

اینکه بعضی آدمها عاشق ما می شن به خاطر افسانه ای بودن یا رویایی بودن ما نیست

به خاطر قلب پاک و مهربون خودشونه 

و اونا با هرکسی غیر از ما می تونن خوشبخت باشن

اینکه ما قدرشونو نمی دونیم دلیل نمیشه بی ارزش باشن

یه میزانی از فاصله بعد از 5ماه از رابطه لازمه 

اونم باید چند روزی بدون من میبود
چسبیدن به همدیگه اصلا درست نیست
من مساله ام اینه 90 درصد زندگیم جوری زندگی کردم که فقط ادمهای دیگه رو دیدم!
و خودم رو نادیده گرفتم
الان به نظرم دیگه اولویتم خودمم
ولی نه جوری که به دیگران اسیب وارد کنم
من اینجا از بی ارزشی میم صحبت کردم؟
میم رویایی من بود 
قبلا اینجا نوشته بودم بارها که چقدر روش کراش دارم
هنوزم هم بخاطر اینکه خدا فرصت داشتنش رو بهم داد شاکرشم
و لحظات خوبی رو کنار هم داشتیم 
مساله من رو شما شاید نتونی درک کنی.

ناشناس

ولی الان از اونطرف بوم افتادی 

نه دیگر خواهی مطلق

نه خود خواهی مطلق 

خیر الامور،  اوسطها

بدی نیست ادم مدتی کاملا خودخواه باشه!!:))))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان