من به غروب های روز جمعه میگم غروبهای چرک!

یه جوری هوا دلگیره و چرکه

یه جوری که هیچ جوری نمیتونی تمیزش کنی

یه حس بدی داره مثل خداحافظی لحظه اخر تو فرودگاه یا تو ترمینال

مثل روز اخر دبیرستان

روز اخر دانشگاه

شب آخر خوابگاه

دست خودمو گرفتم بردمش بیرون نکه بریم تفریح یا کار خاصی

اون لباس بلند هنری گلبهیم رو پوشیدم و زدم بیرون گفتم میریم کوروش چایی میخریم

میایم و فیلم میبینم یادم نبود به دورهمی کتابخونی شبهای شنبه امون

کاش کنسلش کنن امشب حس حرف زدن ندارم اونقدری هم تعدادمون کمه که مجبوریم هممون حرف بزنیم دیگه

خونه خنکه یعنی نه سرد خیلی سرد و من دارم کیف میکنم

برنامه هفته اینده ام رو باید بنویسم

تا شهریور من فشار خیلی زیادی رومه بخاطر اقساط و باید طاقت بیارم 

حال شام درست کردن ندارم باقی سوسیس بندری دیشبو میخورم

همونطوری که وقت ناهار درست کردن نداشتم و همبرگرهای دست ساز خودمو خوردم:)

فردا باید ناهار بپزم برای دوسه روز و تازه اول هفته است و کلی کار دارم 

امروز واقعا کار نکردم و تعطیل کردم امروز.رییس اومده دبی

و تایمش به ما نزدیکه و اینطوری احتمالا این روزها بیشتر کار داریم

تو بودجه بندی های خونه دچار مشکل شدم یعنی این مساله کور همه محاسبات رو بهم ریخت و موجب بهم ریختن همه چی تا سه ماه دیگه شد

و من باید یکم حسابام رو راست و ریست کنم دست به عصا تر خرج کنم

ببنیم خدا چی میخواد خدا به داد بقیه مردم برسه.

چایی لاهیجان دم کردم و قرار کمتر غصه بخورم و سعی کنم امشبو بگذرونم تااین روزهای pms هم بگذرن.

در هفته گذشته با وجود عدم تمرکز زیاد

من به گرایشی ازرشته ام پی بردم که اونقدری لذت بخش و زیبا بود که دارم روش مطالعه بیشتری میکنم

به بهانه رییس هم که شده من نشستم خوندم و هنوزم دارم ازش میخونم خیلی دوسش دارم باید بیشتر روش وقت بذارم ببینم دیگه به چی میرسم تو این گرایش