لیلا اومد باهم رفتیم دور دور کردیم
و رفتیم یه فروشگاه هنری خوشگل برا نازی هدیه تولد خریدیم
یه جفت ماگ و قندون بی سر! و یه سینی کوچیک اینها همشون سرامیک بودن و رنگ پاستیلی شدن 400
وکادو پیچ کردیم و زدیم رفتیم یه ساندویچ فروشی خفن
اونا سفارش دادیم و گرفتیم رفتم پارک محله لیلا اینا نشستیم اونقدری هوا دلپذیر وخنک بود:) کیف کردیم
تا 12 نشستیم و حرف زدیم از هر دری سخنی
بعدشم منو رسوند خونه
هی تشکر کرد که مرسی گفتی بیایم بیرون گفتم والا مرسی از تو منو بردی بیرون داشتم میپوسیدم
همچنان بیرون هم یکی دوباری حواسم به رییس بود اگر سوالی داره برا جلسه جوابشو بدم
صبح بیدار شدم حسن پیام داده که دیتاهای دیشب کار تو بود؟
گفتم ها
گفت اینا انگاری تحلیل تورو نقض کردن که؟
منم دلایل خودمو اوردم
بعد کف کرد گفت نه من منظورم اینه اینارو انتشار بدیم به نظم نظر تو درستتره ولی استناد رییس به دیتاهای تو بود
گفتم ها دیگه من دیتارو بهشون دادم
ولی تحلیل شخص به شخص فرق میکنه ولی بااحترام من فکر میکنم تحلیل من درستتره
دیگه یکم حرف زدیم تحصیلات کارشناسیش مثل بوده و تو ارشد تغییر رشته میده یهو
واینا
بعد گفتش که به نظرم تو خیلی باهوشی تو این رشته و اطلاعاتت خیلی خوبه بعدم خیلی خوب توضیح میدی و مسلطی
خوشمان امد
بعد گفت اون متن سخنرانی رییس هم عالی بوده ورون بوده دوسش داشته
مرسی شدم
یک تغییر دوستداشتی که داشتم تو این مدت تنهایی
اینه که حرف زدنم تغییر کرده من قبلا خیلی تند حرف میزدم
ولی متوجه شدم خیلی شمرده تر و کندتر وباحوصله ترشده حرف زدنم
واقعا دوست داشتم از این حالت تند حرف زدن خارج بشم و یکم اسلوموشنتر پیش برم تو صحبتهام که شکر خدا محقق شده
حسن جان به این نکته چندبار اشاره کرده خیلی شمرده و مسلط وبا فکر حرف میزنی! وجواب میدی اینو دوست دارم
امروز حس میکنم دارم به جاهایی خوبی تو سرچ انگلیسی میرسم و بهتر شدم هرچندقبلا خوب بودم الان بهتر شدم
امروز باید زنگ بزنم پیگیر کولر خرابه بشم ببینم فروش رفته؟
وپیگیری کولر جدید انجام بدم و فردا هم بگم داداش بیاد دنبالم