بغض:)

یه مدته خیلی ضعیف شدم اونقدرکه اگر داداش یا اجی باهام درددلی کنن 

خودم غمگینتر از اونا میشم و میشکنم

بخصوص وقتی نتونم براشون کاری کنم دق میکنم

محمد زنگ زد کولر رو خریده بود 19 تومن

گفت خودم میارم برات نصبش کنن 

و یکم صبوری کن که فرد مطمئن رو بیارم که خیالم راحت باشه 20 تومن خرج کردی حداقل خرابی نداشته باشه 

بعد اجی زنگ زد گفت زنیکه دیشب ورداشته رفته بندر خونه داداش بزرگه!

ایقدی هم اهل جادو جمبله و تلسمه که خدا میدونه 

زنگ زده به داداش سامی هم که بیا یه انگشتر از داداشت مونده بدم بهت یادگاری تا همین چند وقت پیش که میگفت هیچی از داداشتون نمونده!

بعید بدونم که این زنیکه ادمی باشه که بدون نیت کاری کنه 

واقعا اینو ثابت کرده تو این مدت که چقد گرگ صفته 

و داداش بزرگه اونقدر ادم محترمی که دشمنشم بره خونه اش در وباز میکنه و بهترین پذیرایی

قطعا میدونم کار زن داداش بزرگم بوده شام اینارو دعوت کرده یعنی افطار ولی جلو صحنه ارایی کرده که یعنی خودشون اومدن!

چون چند بار گفته اره با فلانی درارتباطم زنگ میزنیم بهم! حالا کل این 30 سال دشمن خونی هم بودنا این چند وقت اینطوری شدن 

وقتی زن داداش بزرگه با یکی میریزه رو هم هممون میترسیم چون کلا کارش با سیاست کامل یجوری زیر هممون رو بزنه که نفهمیم از کجا خوردیم

هیچ وقتم دستش پیش داداش رو نمیشه توی این 30 سال که نشده!

اجی چقد عصبی بود گفت لابد فردا هم پامیشه میاد دست بوس مامان و بعدش امضا! بعدشم میاد سراغ تو و داداشی

هیچی منم همون موقع داداشی اومد پشت خطیم باهاش حرف زدم گفت چته؟ چرا باز نفس نفس میزنی اذیتی؟

گفتم نه گفت چرا عصبی هستی گذاشتم کف دستش اونم باید میرفت یه خونه رو میدید گفت بهت زنگ میزنم باز جوابمو بدی ها

هیچی من رفتم خرید کردم برگشتم 

رفتم خونه صاحبخونه کولرشو نگاه کردم اونم یکساعت به حرف نگهم داشت که ببینم چطور نصبش کردن مال اونو مال منم همین کارو کنیم

دیگه هیچی 

اومدم بالا کلاس داشتم شام خوردم تندتند بعدم با رییس یه چالش عظیم داشتیم سر تحلیلها که هنوزم ادامه داره!

من اعصابشو نداشتم دیگه میگه قشنگ معلوم حوصله نداری لجم میکنی:)

عصبیم نزدیک پریودیمم هست

بعد کلاس اجی زنگ زد حرف زدیم و ... هی تحلیل میکنه چرا وای این زنیکه از زندگیمون حذف میکنیم از یه جایی میزنه بیرون و...

بعد نگران داداش بودم یهو خودش باز اومد پشت خطیم 

حرف زدیم یه بغضی داشت که قلبم ریش شد براش بمیرم رفته بود تا پای قرار داد یارو زده بود زیرش

خیلی ناراحت شدم چقد این روزها می گرده برا خونه و هی نمیشه

خدایا خودت کمکش کن خیلی تحت فشار این مدت نگرانشم واقعا

همینطوری درد دل کرد و از ناراحتی هاش و نگرانی هاش گفت

چقد تحت فشار و من یهو فکر کردم پشتم شکست از این غم

و بغضی کردم که از اون بغضها که سد راه گریه ام میشه و چندروز اذیت و ناراحت و دپرس نگهم میداره 

امروز رفتم تو کوچه یهو یه دختر کوچولو صدام زد خاله خاله بیا 

رفتم پیشش میگم جانم میگه از این میترسی تو؟ یه خرگوش سفید خوشگلی دستش بود نازش کردم 

کفتم نه چراباید بترسم چقدم نازه عین خودت 

کل بچهای کوچه رو دور خودش جمع کرده بود و مرکز توجه

هیچی دیگه رفتم پی کارم ولی علت خوشحالی امروزم شد.

موجا ... ۰ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان