از امروز صفحات صبحگاهی مینویسم
توی کتاب راه هنرمند که بهتون گفتم با یه گروهی از دوستام شروعش کردیم
هر هفته یه فصلشو رو میخونیم و توی زوم درباره اش جلسه میذاریم و بهم ایده میدیم!
از امروز صفحات صبحگاهی مینویسم
توی کتاب راه هنرمند که بهتون گفتم با یه گروهی از دوستام شروعش کردیم
هر هفته یه فصلشو رو میخونیم و توی زوم درباره اش جلسه میذاریم و بهم ایده میدیم!
یکی از استرسهای من آینده یعنی چندماه پیش تمدید قرار داد خونه و هزینه هاشه و بودن توی اون شهر
از طرفی هم نقل مکان به و مصائبش!
یه چیزی که به شدت منو بهم می ریزه عدم احترام به بزرگترهاست
بخصوص والدین!
نه اینکه هرچی گفتن بگیم چشم!نه من خودم اصلا اینطوری نبودم و نیستم
بخوام نه بگم هم با دعوا نمیگم حداقل چندساله!
راه خودمو میرم اما بدون بی احترامی به کسی!
اگر بزرگترها هم از روشم ناراحت بشن من کار خودمو میکنم بعد مدتی سکوت
بهم اعتماد میکنن و آروم میشن.
خوب تااینجای سفر دوروزه که خوب و خوش گذشته خداروشکر
خوبی دیگه این سفر تنظیم شدن خوابمه:) من ساعت 12 خوابیدم دیشب
شاید چون حرف میزنم و مشغولم با خانواده نوشخوار فکری ندارم و ازشون آرامش میگیرم:)
دیشب به طرز عجیبی ساعت ساعت یک خوابم برده:))
خوب بالاخره داداش کوچیکه یادش موند بیاد دنبال من:)
به عادت هر جمعه ها با دوستم کمی چت کردم
یکی از دوستام رو گفتم توی رشته خودش توی ایران درجه یک هست
و سری توی سرها داره
دیشب باز تا خود صبح خوابم نبرد فکر کنم ساعت 6 بود خوابیدم