خوب از صبح میشه گفت کار انچنانی انجام ندادم
یعنی انرژیم کم شده و کم کم تی کشیدم
کم کم و ریز ریز جارو زدم و اتاق مرتب کردم
و یه روفرشی کوچیک و ملافه شستم و موهام بالاخره رنگ کردم بعد این همه مدت
فکر میکردم نیاز که تغییر کنم هرچند دیگه دوست نداشتم رنگ کنم
اما خوب قیافه افسرده ای بهم میداد
ناهار هم اب دوغ خیار خوردم
و نشستم عین چی پای زخم کاری دوستش داشتم بازی جواد عزتی رو
ولی خدایی خوب بدون سانسور بود این سه قسمتی که تاالان دیدم
و هرغلطی کردن عملا ولی خوب واقعیت جامعه است دیگه
من جواد عزتی رو از نزدیک دیدم شکم قلمبه ای داره:) توی یه رستوران تو ملاصدرا بودیم برا روز زن
من و مرحوم، که اونو داداشش ویکی دیگه باهم اومدن اونجا ناهار دقیقا هم میز بغلی ما نشستن
راستش من و مرحوم عادت داشتیم بازیگر اینا میدیدیم رستوران و هردومون ذوقی نداشتیم برا امضا و حتی یه سلام ساده
کلا خوشم نمیاد بازیگر جماعت رو نمیدونم چرا
خخخخ یادش بخیر
مائده قبل رفتنش از ایران باهم قرار داشتیم تو یه کافه نزدیک تئاتر شهر تو اوضاع جشنواره فجر بود
بعد کمال تبریزی و کلی بازیگر و کارگردان دیگه اومدن اونجا
اونقدر کمال تبریزی زوم کرده بود رو ما دوتا میز پشت سریمون بود و روبه من
ایقدی با مائده خندیدیم تهش بیچاره هرچی خودش جر داد یه سلامم ندادیم بهش
اما خوب بقیه اومدن ازش امضا گرفتن و...
خوب بگذریم
باید راه پله رو تمیز کاری اساسی کنم و کفشها رو بشورم گذاشتم برای طول هفته
بعد دوباره دوست رییسم زنگ زد که واسطه ما بود قبلا
گفتش که شنیدم میخوای بری و...
دیگه براش توضیح دادم گفت ببین این محاله بذاره بری وبهت نیاز داره و...
گفتم مهم نیست خوب من قصدم نیست بیام اهواز
دیگه یکم صحبت کردیم گفت ببین من سه ماه شمارو ارزیابی کردم تحقیق کردم
تامعرفیتون کردم ولی خوب اون ادم هیجانی
یه پیشنهاد بهم داد من گفتم نه درست نیست این سرمایه به این بزرگی بیاری و...
یک پنجمش کافیه برای شروع
که گفت راستش بگم اینم خودش یکی از ارزیابی های من بود
که تو نه هوول پولی نه ادمی هستی برا سود خودت کاری کنی الکی
معلوم عاقلی همین برای من اعتماد زیادی میاره
دیگه قرار شد بعدا صحبت کنیم که کارو کم کم شروع کنیم خوب سوددهی این کار خوبه
اما بستگی به بازار و شرایط اقتصادی و سیاسی هم داره!
دعا کنید همه چی خوب پیش بره چون ریسک زیادی هم نیاز داره!
