آن یکی خر داشت پالانش نبود...!

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت چون باید رفت.....

آن یکی خر داشت پالانش نبود...!

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت چون باید رفت.....

آن یکی خر داشت  پالانش نبود...!

موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!

محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندها
چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۴۸ ب.ظ

پی ام اس طوری+ کورتیزول نا عزیز×

روزهای پی ام اس 

کورتیزول اول صبحم خیلی از حالت عادی بالاتره

با وجود مشکلات جنگ روزهای سختی هم که هممون پشت سرگذاشتیم

انتظار یک پی ام اس نرمال رو نداشتم

صبح با بی میلی و انرژی پایین تونستم فقط 5 دقیقه ورزش کنم

ولی همینکه انجام دادم اوکیه برام

دیشبم با میم بیرون بودیم 

من یه حرکتی زدم:))))

یه نون سنگکی هست همیشه شلوغه اون سرشهر 

بهش گفتم نگه داره هوس نون سنگک کردم برم سر صف

صف خانما دونفر بود صف اقایون ده نفر اینطورها

گفت واقعی میخوای بری سرصف نونوایی؟

گفتم اره و پیاده شدم اصلا باورش نمیشد:)

رفتم سرصف و فکر کنم نیم ساعت طول کشید تا نوبتم شد چون دوتا اقا رد میکرد یه دونه خانم این وسط 

تازه اقایون بیشتری رو رد میکرد طبق اشنایی و ....

حالا دیگه نوبتم شد همزمان اون تایم هم مدیر تماس گرفت گفت میتونی بیای جلسه فورس داریم؟

گفتم نه بیرونم!

 سروصدا هم خودش نمایان بود دیگه گفتن موردی نیس بعد جلسه من خروجی رو بهت انتقال میدم

همکار سربازمم تماس گرفت که نمیای جلسه ؟ من و شما و مدیریم ها

گفتم بیرونم نه نمیتونم بیام

واقعا شاید اولین بارم بود بدون خجالت یا حتی قضاوت اینکه پشت سیستم نیستم ساعت کاری!

بیرونم خوب!

همین

خیلی خوب پیش رفت چون اونقدر کارمند کاری هستم و بیشتر از وظایفم کار میکنم که مدیرم با مهربونی پذیرفت!

داره کاری کمپانی به حالت عادی برمیگرده و برنامه های اینده کمی جلوتر اومده!

و همین حجم کار من رو خیلی بیشتر کرده

یکی از دلایل استرس امروزم همین بود

چون اونقدر دیشب مدیر و این همکارم خروجی از جلسه فرستادن که من سرسام گرفتم!

خود گوش کردن ویس ها و .... چقدر طول کشید

خلاصه نگم 

بالاخره من نونهارو خریدم

اومدم تو ماشین میم برگشت گفت اصلا نمی ارزید این کارت! 

واقعا فکر نمیکردم جدی بگی من واست این کارو انجام میدادم

گفتم ولی خیلی می ارزید حس برنده بودن بهم دست داد چون من الان هوس نون کرده بودم اونم از این نونوایی

همیشه هم شلوغ بود این سری بالاخره انجامش دادم همین:)))

خیلیم حال داد نشستیم نون گرم خوردیم

بعد میم رفت شام کباب گرفت با اصرار هرچی گفتم بابا من نون خوردم سیر شدم

فکر کنم احساس بدی بهش دست داد از این کارم 

منم گفتم اوکی اگر دوست داری برو بخر مشکلی نیست

واقعا سیر بودم میل نداشتم دیگه اوردم برای ناهار

امروز از وقتی بیدار شدم حتی وقت مکالمه تلفنی هم ندارم جواب میم رو هم چند ثانیه ای میدم

دلم میخواد امروز زود تموم بشه همش جلسه و کار بود 

دلم میخواست امروز هم در کنار خونواده بودم و داداشی ولی نشد:
(((

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴/۰۴/۱۹
موجا ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی