خوب خوب من اومدم
هرچند این جانب دیشب اصلا نخوابیده تا صبح ولی حالم خوبه
دیروز دیگه خیلی گرفتار شدم، ناهارم یه خورشت قیمه عالی پختم با سالاد شیرازی و سبزی تازه نوش جان کردم
تا غذا درست شد و من غذامو خوردم فکر کنم ساعت 3 بود. تایم ناهارم داره میاد پایینتر:)
البته از 12 تا یک ونیم داشتم تلفنی با دوست داداش حرف میزنم زنگ زد یه سری نکات بهم گفت تقریبا همکارمه
و خیلی خوب یه سری سوال داشتم جواب داد خوشم میاد از ادمهایی که رو هوا حرف نمیزنم و با نمودار و نرم افزار خیلی خوب توضیح داد
و من هم اوکی شدم دستش درد نکنه.
من قرار گذاشته بودم روزی یک ربع مطالعه تخصصی داشته باشم همون کلاس مهندس خیلی مفید بود دیروز
بعد از ناهار هم یه ربع زخم کاری دیدم
و بعدم پاشدم پای زبانم نشستم و درس خوندم بعد یکم تو گروه خانوادگیمون چت کردم و
بعدم پاشدم راه پله رو که باید تمیز میشد رو کامل تمیز کردم وحسابی شستمش خیلی کثیف و شلخته شده بود
کلی هم دورریختی گذاشته بودم اونجا که گذاشتم دم در
و داداش کوچیکه ماموریت داشت گفت شاید اومدم یه سر بهت زدم که نیومد چون خطهای اینجا خراب بود هرچی زنگ میزده
گوشیم در دسترس نبود
دیگه باقی زبانمو خوندم با اجی و مامان حرف زدم و فاطیما
داداش هم قرار بود برام اون میکسر که خریده بودم رو بیاره که اوردش خودش سرکوچه تو ماشین بود اما پارسینا رو فرستاده بود
ایقدی چلوندمش توی 5 دقیقه عوضی میگم دلم برات تنگ شده میگه خوب بیا بوست کنم خوب شی:))))))
یه دفترچه یادداشت هم براش خریده بودم هرسری میاد گیر میده بهم
که تو بیشتر برا دخترا خرید میکنی تا من:) کلی تشکر کرد بعد دفترچه گلبهی بود میگه ابیسو نداست ینی:)) آبیش رو نداشت یعنی:)
شامم که خوراک لوبیا داشتم تو یخچال اونو خوردم و بعدم دیگه اخرین دور تمرین زبانمم انجام دادم که استاد پیام داد
امشب که کلاس داری به یاری ایزد؟ گفتم ها هستم باو
اون کلاس داشت گفت تا 10ونیم من کلاستو شروع میکنم گفتم اوکیه
دیگه ساعت 10ونیم کلاسمون شروع کردیم و تا یک وخوردی هم کلاس ادامه داشت من دیگه بعد از 12ونیم هیچی نفهمیدم خواب خواب بودمااا:)
اماخوب بود همش اسپیکینگ بود
بعدش رفتم بخوابم گشنه بودم گفتم یه شیرموز درست کنم بامیکسر جدید و بعد بخوابم
شیرموز خوردم و که دوستم که کرونا داره پیام داد و شروع کرد حرف زدن بنده خدا حالش خوب نبود
منم تو رودربایسی یه بیست مین حرف زدم باهاش
وبعدم خوابم برد نزدیکا دو بود
10 مین خوابم برد که با سرفه بیدار شدم
یعنی یه جور بدی ها سرفه میکردم
معدمم سنگین بود انگار تا 4 صبح منو خواب نبرد منم توی این دوساعت بازی ریاضی کردم:)))))
یکم با ی چت کردم اسکیمو رو دست گرفته ول نمیکنه میگه خوبه گروهی با دوستام میایم خونتون مهمونی
من فحشش میدم:)
صبح سین زنگ زده میگه برام فلان کارو انجام میدی؟
میگم خوب اره مشکلی نیست چون این هفته دوبار بهش نه گفتم:)
خوب وقت نداشتم
بعد میگه باید پولشم بگیری وا؟
بهش گفتم اقای سین خجالت بکش
ما همکاریم خوب یعنی چی بیا پولشو بگیر؟
هرچند برای اون سود خوبی داره ولی واقعا من دنبال سود نیستم
دنبال اینم این اواخر همکاریمون خوب و خوش تموم بشه مثل این شش ماه که باهم خوب اوکی بودیم.
صبحم که نگم کلا مغزم هنوز خوابه:))ولی امروز کارم سبکه.
شکر گذاری یادمون نره.
الهی شکر