از دیروز ظهر با خوردن یه سیب گلاب
من احساس گلو درد دارم
امروز یه سری خرید تره باری دیگه داشتم یعنی
دیشب
خوبم خداروشکر
ظهر بعد چندساعت اوکی شدم
ولی تا نزدیکهای ساعت 3 مغزم یاری نمیکرد
تپل هم جرات نکرد حتی پیام بده خوبی؟
میدونست باید تنهام بذاره
ولی ازش ممنون که ناظر خوبی برای حالم بود
دیشب هیچ کاری نداشتم اصلا
نه کار خونه نه کار شرکت نه کار عقب افتاده
هیچی مثل کار کشیدن از بدنت
وقتی فکرت مشغول حال ادمو خوب نمیکنه
حداقل حال منو خیلی خوب میکنه
من اون دخترک ته تغاری خانواده ام که یه روز که از مدرسه برگشت
دید باباش برای همیشه ازاین کره خاکی رفته
و از اون روز تصمیم گرفت دیگه لوس نباشه!
مثل کشتی زیر دریا
نه میمونم نه می میروم
تو چه جنگی داری با مو؟
که تو شهر خوم اسیروم
همه کاراها رو انجام دادم حوصله خونه داری و کوزت بازی هم نداشتم