مثل کشتی زیر دریا
نه میمونم نه می میروم
تو چه جنگی داری با مو؟
که تو شهر خوم اسیروم
خوب بیاین بهتون یکم جنوبی یاد بدم
ما به خودم میگم خوم:))
به افعال کافیه وم اضافه کنید:)))))
دلوم تنگه زمین تنگو آسمون تنگ
خیلی دلتنگ پاییز و شهرپدریم و دریا
داداشی زنگ زد گفت عصری میریم خونه مامان
ومن که اصلا اماده ام:))
دیشب تا 4 بیدار بودم کلی کلوچه پختم ببرم واسه مامی
در زبون بختیاری به مادر میگن دا در زبان بوشهری میگن دی
وقتی مامان میخواد واسم دلسوزی کنه به زبون خودش
میگه دا این کارو بکون ای کار نکون:)))))دورش بگردم من
میگه دا دلوم سیت تنگه دا بیو خونه سر بزن
وقتی هم حالش خوبه دلشم تنگت نیس میگه مامان اینطور مامان اونطور
بعد مو چه به مامانم میگوم؟
مو صداش میزنوم مانی:))))))))
وقتی میخوام خومه لوس کنوم بهش میگوم مامانی
وقتی عصبیوم میگوم دا:)))))))))
دیشب داشتم به مدل حرف زدنم خودمو مامان فکر میکردم
و همینطوری لبخند اومده بود رو لبام
و کلوچه ها رو میپختم
فن قبلی لپتاپ که سوخت
یه طوری روش داشت اونو ورداشتم
کردم طبقه فر واسه مواقع اضطراری:))))))
دیشب خوب به دادم رسید
چون میخواستم کلوچه ها زودتر تموم شه دو ردیفه میذاشتم :))
وسط کلوچه پختن هم سریال kiling EVE میدیدم
قشنگ جذبش شدم رفد:)))))
تا ساعت 10 ونیم خوابیدم با تلفن داداشی بیدارشدم چون گوشی خاموش نکرده بودم
میدونستم زنگ میزنه بهم
بعدش تا 12 تو رختخواب موندم(از کارهای دیگه که مورد علاقمه وب گردی در رختخوابه)
بعدشم صبونه اساسی
حالا خونه رو باید تمیز کنم و یکم اشپزخونه رو سروسامون دادم
ولی کافی نیست اساسا باید خونه تمیز و گردگیری بشه تا داداش نیومده
من کارای خونه رو انجام بدم
کلوچه هام خیلی زیاد شدن برا پسردایی هم گذاشتم چون نازی بهش گفته
خیلی کلوچه های دست موجا خوشمزه است
دیروز که سامی زنگ زد خونه پسردایی بود
گفت شنیدم کلوچه های خوشمزه ی میپزی:))))
گفتم جهنم ضرر فردا که اومدم میخوام درست کنم برا تو هم می فرستم
ناهارم ماهی میذارم تو ایرفرایر
بدون برنج
با سالاد
پاشو موجا پاشو که کلی کار داری دختر