عصبانی طور!!

همه کاراها رو انجام دادم حوصله خونه داری و کوزت بازی هم نداشتم

داداشم تو راه بود و من یکم درگیرش بودم که کی میرسه و...

زنگ زدم لیلا گفتم لیلا میای بریم بازار من دارم خفه میشم تو خونه 

میخوام از کار خونه فرار کنم 

کار شرکتم تموم تا یک ساعت دیگه 

گفت منم همین حس تورو دارم و باید بیام یه سکه رو بفروشم برا خواهرشوهرم 

باید بیایم یعنی واجبه 

ولی نمیدونم حس گشتن تو پاساژ و مرکز خرید رو داشته باشم یا نه

هیچی دیگه 

من زنگ زدم اقای احمدی رفت سشوار که درست شده بود رو اورد 

و دیگه رفتم دوش گرفتم و سشوار کشیدم  ویه ارایش ملیح لایت کردم و 

زنگ زدم لیلا تو راه بود و دخترش گوشی جواب داد گفت داریم میریم منو ببره باشگاهم کاراته خاله 

دیگه لیلا گوشی گرفت گفت موجا بعید بدونم بهت برسم تو برو حالا من که باید بیام سکه رو به همین اقاهه بفروشم 

اگر اومدم میبینمت

من دیگه پاشدم کت شلوار کرمم رو پوشیدم و شال گلبهی خیلی خوشتیپ خوشگل ملیح طور پاشدم رفتم پایین 

بعد یادم اومد زنگ نزدم اژانس

زنگ زدم آژانس مسئولش گفت وای سرویس ندارم خانم فلانی گفتم پس من خودم زنگ میزنم اقای احمدی

زنگ زدم تااون بنده خدا اون سر شهر 

گفت خودمو میرسونم بهت منم دم در بودم حال نداشتم برگشتم بالا 

دم در ایستادم یهو خونه روبه رویی کلی کارگر افغان دارن کار میکنن وقت استراحتشون بود همشون ریخته بودن بیرون

و حرف میزدن منم معذب شدم 

رفتم سرکوچه ایستادم 

دم در خونه کراش تو تاریکی پشت درخت ایستاده بودم سرمم تو گوشی بود 

یعنی دقیقا دم در پارکینگشون 

چراغهاشون هم خاموش بود 

گفتم خوب اینا عصرها 5شنبه نیستن میرن باغ ویلاشون 

منم راحت میمونم تا اقای احمدی بیاد 

همینطوری هم سرم تو گوشی بود تو اینستا بودم 

یهو صدا یه ماشین و نور ماشین منو به خودم اورد

بنده خدا کراش بود 

یهو پیچیده بود تو پیاده رو که بیاد پارکینگ منم توراه بودم 

تااینجا که ایرادی نداشت 

اینجاش ایراد بود که من با وقاحت تمام انگار ملک پدرم بود یه اخمی کردم 

ورفتم اونور ایستادم 

نه عذرخواهی نه هیچی بچه هم کلا شوک بود 

رومم کردم اونور عین دهاتیا چرا واقعا؟

الان فهمیدم ی میگه تو لگد میزنی وقتی یکیو خوشت میاد 

یا یکی خوشش میاد یعنی چی

انگار بیرون خودم ایستاده بودم خودمو نظاره میکردم 

بنده خدا رفت داخل وچراغ زیر درختشونم برا من روشن کرد

بازم معرفت و ادب اون

یعنی من نمیدونم چه مرگمه هیچی دیگه اقای احمدی اومد ورفتم مرکز خرید

لیلا هم زنگ زد من الان رسیدم کجایی تو بیا طلافروشی

رفتیم دیگه و سکه رو فروخت و کارت به کارتش کرد و رفتیم تمام طبقات چرخ زدیم

منم گیر داده بودم الا و لله فقط شومیز سفید میخوام

ده تا شومیز پوشیدم وبه دلم نبود هرجارفتیم اوکی نبود 

دیگه در نهایت تیرم خورد به این بوتیکه که همیشه پول خون باباش میگیره ازمون ولی خوب جنسهاش ترکه 

رفتیم اقا یه شومیز دیدم سفید کرپ حریر خدا بود 

پستش رو خط کارور پیلی داشت یه کوچولو رو خط کارور جلو هم چین داشتآستین هم  پرنسسی 

دقیقا همون چیزی که میخواستم 

سه مدل داشت ازش 

من هرسه رو پرو کردم 

لیلا میگفت نه همین خیلی خوشگله خودم توش کیف میکردم راحت و ناز بود 

یه شلوار کرم گواردین دارم که دوسه سال خریدمش و هیچ جا نپوشیدمش همیشه میگفتم

باید این شومیز سفید داشته باشه فقط

تهشم میگفتم نه شومیز سفید بدن نماست این جنس 

الان دیگه زدم به بی خیالی بدن نما باشه 

مهم اینه من دوست دارم گور بابای اونی که میخواد ببینه:))))

هچی لیلا خسته و بی حال بود دیگه اینو خریدیم لامصب 700

ولی گفتم جهنم ضرر خریدمش تخفیفم نداد

 لیلا گفتم منو نرسون تو برو دنبال دخترت 

من میرم 

همون لحظه یکی از سرویسهای اژانسمون مسافر پیاده کرد

گفتم من میرم همون کوچه خودمون گفت پس سوار شید دیگه زنگ نزنید اقای احمدی

دیگه بنده خدا منو رسوند منم برد شیر تو راه و بعد دیگه رسوند هزینه اضافه هم نگرفت

اومدم با شلوار کرمه پوشیدمش 

زنگ زدم نازی 

چون نازی رفته بود خونه مادرشوهرش نبود امروز 

خیلی تعریف کرد و خوشش اومد میگفت خیلی سفید بهت میاد تاارایش داری عکسم بگیر 

هیچی براش تعریف کردم قضیه رفتارمو کلی فحش خوردم 

میگه وحشیییییییییییییییییییی

این چه رفتاری داری تو 

راستم میگه خوب 

هیچی واقعا از دست خودم بابت بی ادبیم ناراحتم 

بابا بنده خدا که نخورده تو رو 

بدتم که نمیاد ازش چرااینطوری میکنی اخه

هیچی دیگه عکس گرفتم گذاشتم پروفایل

تپل اومده میگه واقعا خودتی؟ چراهرسری من تورو میبینم یه جوری اخه 

میگم چون من زن هزار چهره ام 

تو هرعکسی یه جوری با هررنگیم فرق میکنم 

دیگه گفتم نیای بگی پرسنال برندت بااین عکس خدشه دار شده 

بعد میگه هرکی روتو کراش بزنه هفته دیگه نمیشناسه همینه شوهر نکردی

ولی نمیدونه خوشبحالشه هر هفته یه زن داره:)))))))))

گفتم نکه حالا مردهای ایرونی بگیرن:)))))))))))))))))))))

ولاا منم بدتر شما مردهای ایرونی شوهر کن نیستم 

 

موقته عکسم 

میگه خدایی من چندبار تصویری دیدمت هربارش یه شکلی تو چرااخه میگم همینه قیافه من 

الان حوصله اونو نداشتم دیگه 

داداش هم رسید 

و من میخوام برام مامان کلوچه بپزم شاید فردا رفتیم خونه 

 

 

 

 

موجا ... ۰ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان