خوب بالاخره جناب الف زنگ زد
سردرد بدیم
ایقدی گریه کردم از صبح میلی هم به غذا نداشتم
من در این موارد یا بدنم یخ میکنه یا تب میکنم
شوک بود واسم فوت مادر دوستم بنده خدا پارسال همین موقع ها کرونا گرفته بود دیروز واکسن استروزنیکا زده بود دیشب ایست قلبی میکنه من نمیدونم از اثرات واکسنه؟ یا اصلا ربطی داره؟
ولی یه سری توییت خوندم درباره این مشکلات یه سری مشکلات قلبی گزارش شده توسط خود مردم بعد از تزریق واکسن اما عمومی نشده یعنی مردم خودشون توی شبکه های اجتماعی مطرحش کردن!
الان که دارم اینو مینویسم تب کردم قلبم درد میکنه....
مادر دوستم پرکشید...
چقد ناراحتم چقد داغم براش...
من دیدم که همسن من بود برادرش تصادف کرد و از دست رفت
من امروز شاهد از دست دادن مادرشم...
میگه میدونی؟ من و تو تو نوجونی هم عزیز از دست دادیم زهرا این انصاف نبود و نیست...
نمیتونم دلداریش بدم...
برا کمتر کسی اینطوری بهم می ریزم...
تب کردم...سردردم....
خدا خودت بهشون صبر بده
خدایا مراقب عزیزانمون باش
داشتم به عجیب بودن زندگی و قوانین طبیعت فکر میکردم
الف امروز رفت تهران برای مذاکرات
بارها گفتم توی وب قبلی که من یه علاقه و ارادت خاص شاگرد استادی به استاد زبانم دارم هرچند از من کوچیکتره ولی واقعا حق استادی داره گردنم.
دیروز با اینکه آخر برج من محسوب میشه تقریبا و کارتم خالی دیگه
امروز دیگه قورباغمو باید قورت میدادم و میرفتم تامین اجتماعی برای سوابقم
امروز کلاس TA داشتم.
و درمورد تله ها و پیش نویس های زندگی بود، که این مساله رو من زیاد دارم
یعنی اکثرمون این تله ها رو داریم و با خوندن کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید میتونید تله هاتون رو پیدا کنید
امروز مجموعا اتفاقای افتاد که به مساله پذیرش و جلوگیری از فاجعه سازی از مسائل روزمره داشتم فکر میکردم.