یه بحثی هست توی روانشناسی و کلا تحلیل رفتارمتقابل
به اسم اقتصاد نوازش
توی کشور ما نوازش منفی بیشتر باب هست تا نوازش مثبت
حتی لایک کردن و کامنت گذاشتن هم جز نوازشها محسوب میشه البته از نوع نوازش مثبت!
اینکه همدیگه مسخره میکنیم یا وقتی مریضیم دوستامون میگن بادمجون بم افت نداره و....یا وقتی غمگین هستیم یا کسی رو غمیگن می بینیم
بهش میگیم مگه کشتی هات غرق شده؟
قضیه نوازش خانواده و نوازشهای دیروز داداشم دقیقا همین نوازش مثبت بود
اما من چرا ناراحت بودم از قبولش؟ چون عادت کردم به نوازشهای منفی
وقتی به این قضیه فکر کردم بابتش چقد ناراحت شدم
به خودم گفتم ببین موجا تو لایقیشی اصلا حتی اگر ناراحتی که داداشت رفته ایقدی خرید کرده
و... خوب توهم اگر داداشت مریض بود همین کارو میکردی اصلا قرض می کردی و این کارو میکردی
اخه داداش دوباره غروب برگشت که برام پیاز ورب گوجه بیاره مثلا
رفته بود ایقدی باز خوراکی خریده بود انواع کمپوت هاو آبمیوه ها و...
بعد نشسته بودم وسط یه عالمه خوراکی و ناراحت بودم که خدایا چرا امروز این پسر 1 میلیون داده واسه اینا
چرا نمیپذیرفتم اون محبتش رو اینطوری نشون داده
میدونه من شکمو هستم میدونه اینو وخواسته خوشحالم کنه خواسته که اشتهام باز بشه
مگر غیر اینه من خودمو میخوام خودمو نوازش کنم غذای مورد علاقه ام رو درست میکنم
خوراکی های خوشمزه میخرم
تصمیم گرفتم یکم راحتتر بااین قضیه کناربیام
اصلا 1 میلیون داده باشه من لایقشم ده میلیون داده باشه من لایقشم واقعا
چرا من به خودم ظلم میکنم؟ واقعا درک نمیکنم اینو
موجا تو اوکی هستی لطفا به این باور برس
بعد آجی زنگ زد اخر شبی حرف بزنیم رفتیم تو خط حرف زدن درباره دین و سیاست باز خراب کرد
گوشی رو قطع کرد
همیشه عادتش نمیخواد سوال بشنوه انگاری میترسه دست بزنه به اعتقاداتش همش میگه بابا نظرش این بوده منم اینم
خوب مگه قرار ما راه پدرانمون بریم؟
تا جایی که یادمه بابا فقط مذهبی بود اصلا سیاسی نبود
هیچ وقت سیاسی نبود
و تازه دیدگاه سیاسیش خیلی هم روشنفکرانه بود
خواهرم میترسه از جهنم میترسه از بهشت نرفتن میترسه
حتی از دونستن میترسه همیشه خیلی کتاب و مطالعه داره اما فقط در جهت افکار خودش مخالف اونو تاب نمیاره
من تمام طول مدت مکالممون آروم بودم بدون خشم بودم چون متعقدم ادمها حق انتخاب دین و حق انتخاب در کلیه مسائلشون دارن
و ربطی به فرهنگ و خانواده و... نداره حق انتخابشون با رنگ پوست وفرهنگ و.... نژاد تغییری نمیکنه برای همه ی آدمها این حق انتخاب به یک اندازه است.
اما خواهرم معتقد هرکی از راه خانواده دین و.... جدا بشه مرتده!
میگه تو سی سال نماز خوندی الان نمیخونی وقتی از خونه رفتی ترکشون کردی
میگم خوب خواهر من اولا که من تا 13-14 سالگی نماز نمیخوندم روزه هم نمیگرفتم
خیلی هم شماها منو تحت فشار میذاشتین بابتش
بعد فوت بابا ایقدی به من عذاب وجدان میدادین که اگرنمازتو نخونی روزه ات رو نگیری بابا رو بابتش عذاب میکنن
منم که عاشق بابا بودم واقعا از فکرشم عذاب میکشیدم که وای بابا بخاطر نماز نخوندن من عذاب میکنن و...
و شروع کردم به نماز خوندن و روزه گرفتن نمیتونم بگم دلی نبود یه جاهای یه ارتباطی با خدا حس میکردم
بعدش دیگه نه! کافی نبود برام ظاهر بود وقتی رهاشون کردم بهتر شدم بهتر رفتم دنبال خدا
الانم هنوز یه سری گره دارم توی وجودم که بهش میگن آلودگی والد به کودک
من والدم بهم میگه فقط تو باید با یک مرد در ارتباط باشی رابطه ج000نسی فقط با ازدواج باشه
و .... این منو بسیار عذاب میده وباعث شده یک نیاز طبیعی بدنم رو نادیده بگیرم
جدای از فرهنگ ایرانی و اسلامی جامعه و اون چیزی که عرف و ناپسند شمرده میشه
ماها انگاری سه تا والد داریم
یکی جامعه و حاکمیت که بهمون مدام میگه چی غلط چی درسته! واگر از این پارو فراتر بذاریم ترد میشیم
یکی والد اصلی و ژنتیکمون که پدر مادرمون هستن یا خواهر و برادر بزرگترمون هستن و بهمون میگن چی درسته چی غلطه!
و دیگری والدی هست که در وجود همه ماست و باید ها ونبایدهامون رو تعیین میکنه که خیلی تحت تاثیر جامعه و خانواده در کودکی
هست و ثبت میکنه این باید ها ونبایدها رو
ورها شدن ازش آسون نیس
------------------
امروز باید خونه رو تمیزو مرتب کنم
دیگه احتمال 80 درصد میرم خونه
از نظر جسمی بد نیستم مثلا دیشب اخر شب دست و پام بی حس شده بود
و خوابم برد
صبح با یه حال بدی بیدار نشدم اما یکم حالت تهوع دارم
اولین کاری که کردم گاز رو پاک کردم که و بعد چایی و قهوه دم کردم
که خونه رو جارو بکشم
خریدهای داداشم رفت تو کابینت و فریزر و یخچال
باید پاشم یکم بو ورنگ زندگی بدم به این خونه