اون کیه که تا 5 صبح بیدار بوده اونم بعد 16 ساعت کار؟
گرفتم بخوابم که دیدم از اون شبهاست که من خسته ام
و بدنم هایپر شده
خمیر کلوچه هم تو یخچال منو صدا میزد
دیگه پاشدم گفتم یکی دوتاش درست میکنم واسه جایزه خودم
دیدم نه قشنگ نشستم همشو تا 4 صبح درست کردم:))))
خیلی خیلی بافت عالی و نرمی پیدا کرده بود چون خمیرش حسابی عمل اومده بود
دارچین و هل تازه اسیاب کردم که بوی کلوچه هایی با طعم هل و دارچین کل خونه رو گرفته بود
هنوزم بوش میاد
حدود 20 کلوچه بزرگ شد بااون موادی که من گذاشتم که عالی بود
5 تا رو گذاشتم برا لیلا 4 تا برای نازی 6 تا برای راضیه
5 تا هم واسه خودم
که یک و نیم رو همون دیشب وسط درست کردنشون خوردم:))))))
به نظرم کیفیتش و نوع پختش بهترین کلوچه ای بود که تاحالا پختم
خلاصه تااینا اماده شدن و خنک شدن و بسته بندی شدن شد 5 دیگه گرفتم خوابیدم
صبح هم یازده بیدارشدم زنگ زدم نازی ببینم سرکاره؟ هیچی سرشو گرم کردم ازش اطلاعات گرفتم
زنگ زدم اقای احمدی رفت کلوچه هارو داد نگهبانی محل کار نازی بعد گفتم حالا برو نگهبانی:))))
هیچی اومدزنگ زد داشت جیغ جیغ میکرد ایقدی که نازی کلوچه های منو دوست داره وشاد از اینکه
از غم اخرین بار درست کردنش برای داداش گذشتم
خدایی هم نازی معتقد بود این با سری های قبلی فرق داره سهم لیلا رو هم گذاشته بود نازی بده بهش
لیلا هم زنگ زد تشکر کرد
و بعد موند سهم راضی پیام دادم عصری بیاد بگیره یا شوهرش بفرسته با دخترکش
که بیاد لاکی که براش خریدمم ببره چشم بچه دنبال لاک بنفشه من بود
داداش هم پیام داده استادم تشکر کرده و اوکی داده:))))
تپلم پیام داد گفت امروز استراحت کن کاریت ندارم بعدش بیا یه جلسه بذاریم ادامه اموزش
برا ناهار عدس پلو درست میکنم
موادش اماده کردم
و برم درگیر کارها شرکت شم که دیره دیگه