سال جدید!

بسی خوشحالم تعطیلاتتون تموم شد:)))))

خبیثم خودتونید 

من که تعطیل نبودم 

کلا هم از تعطیلات عید خوشم نمیاد:((

میم میگه اخلاقت توی سال جدید اونقدر بد بوده که بنده خدا در تعطیلات نوروز اصلا نتونست منو ببینه 

هرچه هم دیت میت داشتیم بنده پاسخم نه بود 

بقولی روی دور تستسرون طوری بودم 

اونقدر هم پاچه گیر بودم که خودمم از این ورژن خودم بدم میومد

حتی جواب تلفن فاطیما رو هم ندادم چند روز اول و گوشیم چندروز کلا خاموش بود 

فقط بخاطر مریم که بهش قول داده بودم آرایشگاه کنارش باشم یه روز نوبت ارایشگر

و روز مراسمش هم همراهیش کردم البته نرفتم مراسمش

فقط تا ارایشگاه اونم نصف و نیمه 

اون برنامه ریخته بود که من همراه خودش و اقای داماد برم تالار

بعد مراسمم خودشون منو برسونن خونه

که من نگفتم نمیام مراسمت تا دقیقا موقع که ارایشگر داشت میکاپش میکرد گفتم که مریم من امشب نمیام!

یکم شوکه شد

ولی من اوکی نبودم 

چون مراسم اولا کاملا خانوادگی بود

دوم اینکه من اصلا از محیط های شلوغ و مراسم هایی که توشون غریبه ام خوشم نمیاد

و سوم اینکه مریم منو به چشم قرص آرامش بخش بهش نگاه میکنه 

یه جایی این بند ناف باید قطع بشه 

مثلا توی آرایشگاه جاریش و خواهرشوهرش هم اومده بودن اصلا تحویلشون نگرفت

یعنی جز خواهرش اونارو به من معرفی نکرد 

برای همه چی از من نظر و هم فکری میخواست اصلا تصمیم میذاشت به عهده من

ولی از اونها اصلا 

برای خرید عقد و کلا لباس جواهرات و... هم همینطور

که من احساس کردم این رفتار خیلی بی احترامی به اونهاست

و کلا اینو درک نمیکنم بعضی از دخترها خیلی خیلی مشتاق ازدواج کردن هستن

اما اصول اولیه رابطه رو نمیدونن یعنی یا شل شل هستن یا کلا سفت سفت با یه پدر کشتگی وارد یه خونواده میشن!

و حس کردم اقا من خداروشکر که تصمیم نگرفتم برم مراسم 

وگرنه اینها ممکن بود همه چی از چشم من ببینن

یکی از دلایل کاهش روابط انسانیم همینه به همه چی فکر میکنم:(
 

خوب از غیبت و حاشیه بگذریم 

یه روزهایی بخاطر تعطیلی عید خیلی اذیت شدم 

بخاطر حجم کارهام 

و سه روز عید فطر رو مرخصی گرفتم 

که نصف یه روز به مریم اختصاص پیدا کرد...

یک روز و نیم به خانوادم

و نصف روز استراحت و نصف یه روز هم اتمام کارهای عقب مونده

هدف گذاری اینا هم انجام ندادم!

 یکی دو اموزش از سال قبل مونده همونها رو تکمیل میکنم

دیروز برای تولدم دوبار سورپرایز شدم 

یکی ساقی تو کافه 

یکی هم داداشی دیشب موقع خداحافظی کیک و گل اینا خریده بود

میم تولد شناسنامه ایم رو تولد اصلیم حساب میکنه که اردیبهشت هست

ولی خوب من واقعا تولد اصلیم همین 14 فروردین هست که خونواده هم اون رو تولد اصلیم میدونن

خودم هنوز برای خودم فکر کادو اینا نکردم و گذاشتم برای یک اردیبهشت

که فرصت فکر کردن داشته باشم 

توی کار هم خیلی مسئولیتهام زیاد شدن 

یه حرفی زد چند روز پیش یکی از مدیرامون که 

خیلی خوشم اومد گفت ذهنتو اماده کن که وظایف مرتب بیشتر بشه

و کلا سعی که از شغلت لذت ببری چون کل روزت رو درگیر میکنه 

و انگار بعد سالها ریموت کار کردن

به این نتیجه رسیدم که من گاهی بین کارهای شرکت یه فاصله بوده اون تایم زندگی نکردم!

و همزمان این دوتا منافاتی نداشتن!

خلاصه حس میکنم در یک ریست ذهنی به سر میبرم 

بقول میم تستسرونت تو سقفه این روزها:(

 

 

 

 

 

 

 

موجا ... ۰ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان