يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۰، ۰۶:۳۴ ب.ظ
باران که می بارد...
پاشدم لباس مشکی هامو پوشیدم چون جذابترم میکنه
اضطراب چیزی که از بین نمیره و شکلش تغییر میکنه تو روح ما
و از چیزی به چیزی دیگه تبدیل میشه
استاد مجدد پیام داد که حال مامانش خوب نشده و درگیرشه و کلاس امشبم اگر بشه کنسل کنیم
توهم براامتحان نخوندی و ازخداته:)))))))))
گفتم اوکیه
از اون هفته تا الان قسمت شد دوبار مادرببینم:)
یه حس بدی دارم مثل بی قراری و کلافگی و انتظار!
شب که اصلا خوابم نبرد بااون حجم خستگی و کاری که من دیروز انجام دادم!