اضطراب چیزی که از بین نمیره و شکلش تغییر میکنه تو روح ما
و از چیزی به چیزی دیگه تبدیل میشه
دیشب کلاس داشتم تا ده ونیم
و بعدشم گرفتم خوابیدم
صبح مضطرب بیدار شدم یعنی یهویی صدای یخچال منو به شک وا داشت چرااین مداوم کار میکنه؟ نکنه خراب شده؟
در حالت عادی یه نیم ساعت یه اف میکنه یخچال اما احساسم میگفت نه این خراب شده بسکه این بی پدر مادرها و تورم ترس خرابی وسایل خونه رو به جون مردم انداختن
چه برسه به خرید وسیله نو!
دیگه پاشدم خاموش کردم یخچال رو و دوباره روشن کردم که تایم بگیرم
تایم گرفتم چقد من مضطرب شدم نمیدونم چطوری صبونه خوردم
که اف شد و خیالم راحت شد!
امروز جواب تماس دوستام رو نمیدوم بجز لیلا و نازی
خسته ام غرغرهاشون
و میخوام به ذهنم به ورودی هاش استراحت بدم
واقعا که از شنیدن خبر مریضی و... متنفرم
و اضطرابم بخاطر همینه
من فقط میتونم دعا کنم همه سلامت باشن
دکتر که نیستم کاریم از دستم بر نمیاد!
و بخصوص ادمی که خودش راه ورود کمک خانواده رو بسته و علنا اعلام کرده حق تماس و...با من ندارین و در تلاش های دوباره خانواده هم این موضوع باز به همون صورت تموم شده که دوستم نخواسته ارتباطی داشته باشه
و از یه جنبه های که من صحبت یکی از افراد خانوادش رو شنیدم بیشتر غرور بود که اینادر حدم نیستن!
راستش اگر کسی خانوادش رو بایکوت کرده به هر دلیلی به خودش مربوطه ولی جایی که میخواد من خانوادش باشم بااین قضیه مشکل دارم
من فقط میتونم یه دوست باشم با همه ی نواقصم که خودش کلی کار و زندگی داره
و فقط میتونه تایم محدودی برای رفاقت بذاره چون کلی هدف داره!
و از طرفی من متوجه شدم این دوستم منو از راه دور میخواد
یعنی میخواد تو زندگیش باشم کنترل دستم باشه اما حضور فیزیکی نه!
به همین خاطر ارتباطم رو میخوام محدود کنم!
امروز کار استاد رو انجام بدم تحویلش بدم ذهنم اروم شه
زبان هم دیشب خیلی سریع اسپیکینگ کردم برا استاد فرستادم به نظرم سریعترین تایمی بود که روش گذاشتم نرمالش 30 دقیقه اس
اما من خیلی کمتر از اینا یه ربع وقت گذاشتم نتیجه اش هم بد نشد!
کاش بارون بباره هوا ابری
و من چایی به دست بشینم تو راه پله
برا ناهارم از دیشب ماهی گذاشتم تو یخچال یخش وا شه
و کته هم دیروز هست و ماهی درست کنم
داداش جواب چکاپم رو اورد و نتیجه خوب بود فقط یکم تیروییدم بهم ریخته که اونم میدونم بخاطر اینه صبحها بعد خوردن قرصم صبر نمیکنم که یه ربع بعدش صبحونه میخورم!