لاک!

حدود سه ماه اونقدری دل و دماغ نداشتم که لاک بزنم!

یعنی اصلا یادم نبود!

تاامروز صبح که بیدار شدم دلم یهویی لاک خواست 

و پاشدم لاک زدم اکثر لاکهام خشک شدن از بی استفاده موندن , وخوشحالی امروزم دیدن انگشتهای ظریف ولاک زده ام بود

باید حتما برم چندتا لاک بخرم 

-------

زن داداش یکم ناراحت شد که

نتونستم امروز بچها رو از مدرسه بیارم حسم اینه

ولی خودم حس خوبی داشتم که خودمو ترجیح دادم

بعد صبح بیدار شدم پیام گذاشته اگر اب قطع شد به چیزی نیازی داشتی بهم بگو.

اینکه مرزهام بین آدما پررنگ و پررنگ تر میشه رو دوست دارم

هرروز بیشتر از دیروز برای خودم و بقیه مرز میذارم

میفهمم کجا محدوده منه نباید ازش تخطی کنم و هم اینکه کجا محدوده بقیه است نباید ازش جلوتر بیان یا من جلوتر برم

یجورایی در صلحم با خودم و جهان

مثلا پریروز مجبور شدم به ادمی که اصلادوست نداشتم و قطع ارتباط بودیم زنگ بزنم برای داداش

و وقتی میخواستم اینکارو کنم به خودم گفتم بخاطر خودت که زنگ نمیزنی بخاطرداداشه

وقتی تموم شد مکالممون من نذاشتم اون ترمای گذشته لود بشه و بیاد بالا

ایقدر اگاه بودم به وضعم که بدونم اقا بخاطر خودت نبوده که عزا بگیری که و همین موضوع باعث شد دیگه ناراحت نباشم

یا دیشب زن داداش متوجه ناراحتیش شدم که گفتم من 4شنبه هفته اینده رو قبول میکنم برم دنبالشون 

گفت نه سرویس دارن و اگر دوست داشتی خودم میارمشون ولی تو نه نرو دنبالشون و...

و به خودم گفتم ناراحت شده خوب شاید انتظار وتوقع زیادی داشته

توهم شرایطشو نداشتی و بین اینکه امروز رو ناراحت و عصبی باشی و عمه خوبی نباشی

واینکه ارامش داشته باشی وبه خودتو و خونه قبل مهمونی برسی انتخاب کردی

و همین باعث شدکه ناراحت ناراحت شدن زن داداشم نباشم دیگه و حرفی نزنم بهش

وصبح که بیدارشدم دیدم اون پیام خوب رو گذاشته که خودش متوجه توقعشم شده

مثلا تو کارهای شرکت دخالت نمیکنم اصلا فقط تو محدوده خودمم

اصلا مهم نیست برام دارن بقیه چیکار میکنن

قبلا نه دوست داشتم پررنگ ترین ادم گروه باشم دوست داشتم بتونم همه جا کمک کنم و مفید باشم 

کار همه رو به دوش میکشیدم

اما الان نه مثلا دارن خودشون جر میدن برا محصول جدید و 10 میلیون فقط تبلیغ زدن 

و این حجم بالایی برا بچهای مارکتینگ ولی اصلا تمایلی نشون ندادم و اصلا حرفشم نزدم

و این حرفها رو من مثلا پریروز از مدیر شنیدم از همکارا نشنیدم 

پلن رو خودشون بسته بودن و به منم و تخصصم هم نیازی نبود 

تا مدیر خودش پیام داد برو ببین تبلیغمون چطوره و ایرادات رو بگو 

منم گفتم و خوشش اومد

تو محدوده خودمم و کاری ندارم به بقیه وبه بهترین شکل ممکن در کمترین زمان کار خودمو انجام میدم

----------------

خدا کنه داداش امروز بیاد دلم تنگه براش

حسم نسبت به وابسته بودن بهش کمتر شده فهمیدم وابسته نبودم و حس عمیقتری بوده

که بدون اون هم میتونم اینجا یا هرجایی زندگی کنم

و باهم درارتباط باشیم

امروز کلی خرید نیاز دارم برای فردا که مهمان دارم

کیک هم بایدشب درست کنم اگر برنامه کیک داشته باشم!

ناهارم که ندارم باید پاشم ناهارم بپزم:)

از ترس که اب قطع نشه موقع ناهار پختن باید همین الانها دست به کار بشم:)

عدس پلو گذشتم که درست کنم 

خداروشکر خوابم بهتر شده و خودم فکر میکنم بخاطر مدیتیشن هست که قبل خواب انجام میدم 

وصد البته پیاده روی منظم

مثلا دیروز حسش نبود

و من به بهانه و جایزه بستنی خودمو کشوندم سه کیلومتری راه رفتم وبرگشتم و بستنی جایزم رو خوردم

فعلا فکر کالری  و اینا نیستم 

ولی سبک زندگیم خیلی بهتر شد نسبت به یک ماه قبل

غذاهای سالمتر و

شیرینی کمتر

دیروز یه بسکویت درست کردم در حد عالی

خیلی خوشمزه بود بدون قند با شیره انگور بسکویت جودوسر ونارگیل درست کردم 

خیلی خوشمزه شد کم کم دارم برمیگردم به مسیر صحیح تغذیه ایی که همیشه بودم

خلاصه اینطوریاست من برم. که کار دارم.

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان